باورم باش که مضمون خیالم بشوی/ در غزل حضرت خاتون خیالم بشوی
در دل دایره ی عشق به رقص آمده ام/تا مگر نقطه ی بیرون خیالم بشوی
دیر وقتی ست که معتاد نگاهت شده ام/ترسم این ست که افیون خیالم بشوی
چتر ...
دلم از عشق گر طرفی نبسته
کلید دل به قفل در شکسته
خیال عشق کی گردد فراموش؟
که هرگز از خیال من نرسته
سر و پای تنم را تب گرفته ست
تنوری از عطش بر جان نشسته
قفس هم گر مرا از خود براند ...
آقای "ادریس علی"، (به کُردی: ئیدریس عەلی) شاعر و نویسندهی امروزین کُرد در اقلیم کردستان است.
از او چند کتاب چاپ و منتشر شده است:
- عشق هاجر- زبان زمین و رودخانه - رانندهی داستانها - روح بیغبار ...
دل را رها کردیم در صحرای ایران/از جان زدیم فریاد بر پهنای ایران
دل را به معنای سفر از بند راندیم/اوازها خواندیم با معنای ایران
در دام صد رنگ بلا در وادی غم/بر پا بکردیم شور توفانزای ایران
خط ...
آواز تو دیری ست که سمفونیِ من نیست
شور نفس ات آتش مضمونیِ من نیست
هر چند گلوگاه تو منقار (هزار) است
صد حیف که در پرده ی سمفونیِ من نیست
تقویم بهاری ست نفس های تو اما/فصلی ست که آغاز دگرگونیِ ...
حبیب خبر- رجبعلی کاوسی قافی:
در گشایش ادبيات فارسي"چامه" و "سخن ناسروده" از آغاز تا به امروز از سوی پیشینیان و پسینیان، كوشش هاي بسیاری شده که گاهی موفقیت هایی هم به وجود آمده ولی هرچه ازگذشته دور ...
وقت ست که ناخوانده به صید غزل آیم/منظومه ترین شعر دلم را بسرایم
شعری که سپیدست و ز ابریشم عشق ست/بر حضرت چشمان تو عرضه بنمایم
در عرصه ی عشق تو دل شیر ندارم/ترسم که در این معرکه یک لحظه نپایم ...
و نبرد سهمگین پدر جد ما با گوجه فرنگی
رویای آشپزخانه را مضمحل کرد.
مادران آماده اند
به اتفاق پیاز به استخراج اشک مشغول شوند
اما با تکان غیر معمول باسن گلابی
هلوها تا صبح به تبادل بوسه ...
زبانی لالم و امشب سکوتم سرد می خواند/درون خلوتم در من یکی از درد می خواند
ز دست این همه صبرم خیال غوره حلوا شد/نگاه ناشکیب من سرودی فرد می خواند
سیاوش زیر تیغ افراسیاب قرن می آید/و رستم در عزای ...
آیینه ام و
آینه پرداز تو هستی
دیوانه من و
عقل برانداز
تو هستی
در قدرت من نیست سخن از تو بگویم
وقتی که مرا جرات ابراز تو هستی
پرگارم و چرخیدن من دست خودم نیست
در چرخش من نقطه ...
عشق گاهی آفتاب ست و زمانی شبنم ست
جنسش از سختیِ سنگ و نرمیِ ابریشم ست
عشق گاهی ابتدایش اتفاقی ساده و
گاه اما در نهایت ماجرایی مبهم ست
هر عذابی از مرام عشق نازل می شود
ارتفاع شانه ام از بار ...
عشق وقتی خون بهای زخم بهتان می شود/ یوسفی از چاک پیراهن نمایان می شود
یک زلیخایی نمادی از ترنج و تیغ و شرم/ لاجرم آیینه دار کفر و ایمان می شود
من به ساز گرگ های خویش رقصانم هنوز/ تهمت اما ...
یادمان پیرسپید گوی؛ الف بامداد
آیدا
در آیینه بود
ابراهیم
در آتش
که خواب
از شط بامداد گذشت
فصل پنجم سال ست
با این وجود
تمشک لبانم
به بار ننشسته است
شگفت
دهانم
به ...
خسته ام از خودم و دیدن هر بار خودم
می زنم سنگ بر آیینه ی تکرار خودم
پا به پای نقسم نبض مرا می شمرد
چرخش عقربه ی ثانیه بشمار خودم
فرصتی نیست که هنگام خداحافظی ی ست
قدر یک پلک زدن مانده ...
وقتی که با نگاه تو در گیر می شوم
در انعکاس چشم تو تصویر می شوم
آیینه در مقابل آیینه می نهم
در بازتاب آینه تکثیر می شوم
عکسم به چشم آینه با من شبیه نیست
من از سکوت آینه دلگیر می شوم
در ...
برف ابر عشق روی تار مویم تا نشست
پلک بر هم بردم و ارابه ی دنیا گذشت
هر نفس انگیزه ی موری برای بودن است
قطره می داند که در توفان چه بر دریا گذشت؟
گرچه راه عشق بی پایان و دور از مقصد ست
از ...
بسکه پی در پی؛ گران اجناس شد/پایِ دل قیقاچ رفت و، مغزِ مفلس طاس شد
ساده لوحی گفت: دارد محتکر قصدِ حراج/گفتمش: از بسکه فاسد جنسِ این نسناس شد
بسکه از یارانهها،محمود خان تعریف کرد/گوش شیطان کر، ...
با شعر بشویید غبار سخنم را
فریاد بخوانید سکوت خفنم را
پروانه ی در پیله ی تنهاییِ خویشم/آتش زده ام فرصت پر وا شدنم را
هم شانهِ من کیست که در معرکهِ عشق
پرچم بکند بر سر شانه کفنم را
تکبیر ...
آینه در روبروی چشم حیرت می شوم
صورت تصویر خود را قاب سیرت می شوم
عشق با چشم زمینی مظهر زیبایی ست
از برای زشتی اش چشم بصیرت می شوم
تا که مروارید در چشم صدف پیدا کنم
عمق اقیانوس را غواص ...
در شب شعر غزل وقتی دل از چشمت سرود/باورم شد جز دل من هیچ کس شاعر نبود
من به چشم خویش دیدم مصرعی از چشم تو/ گوی سبقت را ز استادان صاحبدل ربود
با نگاه نافذت بدرود می گفتی و من/با زبان چشم می گفتم ...