نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
وقت ست که ناخوانده به صید غزل آیم/منظومه ترین شعر دلم را بسرایم
شعری که سپیدست و ز ابریشم عشق ست/بر حضرت چشمان تو عرضه بنمایم
در عرصه ی عشق تو دل شیر ندارم/ترسم که در این معرکه یک لحظه نپایم
عمری ست خیالت به دلم تار تنیده ست/انگار که آیینه ای از غار حرایم
تصویر مرا آینه مخدوش نموده ست/زنگار از این آینه باید بزدایم
دل در سفر عشق به مقصد نرسیده ست/مبهوت بر این فاصله در چون و چرایم
فریاد بر آوردم و پاسخ نشنیدم/ای عشق سکوت تو نبوده ست سزایم
من ساحلم و منتظر موج تو هستم/هر لحظه به دیدار تو آغوش گشایم
خارج شده از مرکز هذلولی ی خویش ست/این دل که چنین دست تکان داده برایم
ارسال نظر به عنوان مهمان