نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
دلم از عشق گر طرفی نبسته
کلید دل به قفل در شکسته
خیال عشق کی گردد فراموش؟
که هرگز از خیال من نرسته
سر و پای تنم را تب گرفته ست
تنوری از عطش بر جان نشسته
قفس هم گر مرا از خود براند
چگونه پرزنم با بال خسته؟
نماز عشق را با کی بخوانم؟
که تار و پود دل از هم گسسته
بهاری که ترانه ساز من نیست
کجا فرخنده است و هم خجسته؟
برایم لحظه ای فصل بهار است
که گل گردد شکوفا دسته دسته
و روی سفره های خالی از نان
به خنده واشود لب های بسته
ارسال نظر به عنوان مهمان