نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
آواز تو دیری ست که سمفونیِ من نیست
شور نفس ات آتش مضمونیِ من نیست
هر چند گلوگاه تو منقار (هزار) است
صد حیف که در پرده ی سمفونیِ من نیست
تقویم بهاری ست نفس های تو اما/فصلی ست که آغاز دگرگونیِ من نیست
دیوانه و زنجیریِ گیسویِ تو هستم
عشق ست از این دایره بیرونیِ من نیست/یک امر محال است اگر فرض نمایم:
- عشق ست که میراث غم افزونیِ من نیست
در مرکز پرگار تو دل نقطه ی عشق ست/ آن نقطه که جز نقطهِ دلخونیِ من نیست
اغوا گر صد تیغ و ترنجی که ز بیخ است
آن کاهن در معبد آمونیِ من نیست
تاییس نفس های که آتش به دلم زد؟/گر سایه ی اسکندر مقدونیِ من نیست؟
معتاد قسم خورده ی چشمان تو هستم
چشمی که دگر آفت افیونیِ من نیست
ارسال نظر به عنوان مهمان