نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
آیینه ام و
آینه پرداز تو هستی
دیوانه من و
عقل برانداز
تو هستی
در قدرت من نیست سخن از تو بگویم
وقتی که مرا جرات ابراز تو هستی
پرگارم و چرخیدن من دست خودم نیست
در چرخش من نقطه ی آغاز تو هستی
من زخمه ی بر تار دل خویشم و
پیداست
سمفونی ی زیبایی آواز تو هستی
شاهین دلم
زخمی ی پرچین غرور ست
انگیزه ی بال و پر پرواز تو هستی
ای آینه من راز دلم را به تو گفتم
اقسوس که نامحرم این راز تو هستی
دیری ست که در آینه ی باورم شعرم
زیبایی ی تصویر غزل باز تو هستی
زیباتر از این واژه به فکرم نرسیده ست:
- در شعر ترم معنی ی اعجاز تو هستی
من پیر و علمدار غزل های سپیدم
هر لحظه ولی
پرده ی اغماز
تو هستی.
ارسال نظر به عنوان مهمان