مرتضی حیدری آلکثیر، شاعر آیینی کشورمان قطعه شعری به مناسبت سالروز شهادت حضرت زهرا (س) سروده که در ادامه میخوانید:
چنان تنگی که در حجم خودش دریا نگه ...
بی پر و بی بالم اما این تجسم باقی است
فرصت پرواز تا آبی ی هفتم باقی است
من عقابم روی پرچین زمین افتاده ام
بر غرورم جای زخمی بی ترحم باقی است
از جنوب ظهر قلبم تا شمال صبح عشق
تکه جایی ...
... آیی
کرسیِ پُر اّز زغال و قوری، لبریز/ در دیگ مسی، رقص کدو حلوایی
تو خنده ی سیب و چشمک بادامی/دیباچه ی رویش زمین، حوایی
برلب غزل از دفتر حافظ داری/تفسیر قشنگ فال و حال مایی
گیسوی بلند یار را ...
... زخمی ام از روی زین افتاده ام
حجم کندوی دل از شهد گون ها خالی و
آه زنبورم که دور از انگبین افتاده ام
بیستون سینه ام از نالهی تیشه تهی ست
خواب ( فرهاد) م کهاز چشم (حزین) افتاده ام
در غزل ...
۱
زخم آینه را نبسته ام
نیشگون کاغذی
اشک هایم را جمع کرده است.
۲
کی می آیی؟
یارانم
خورشید
مرا پس می زند.
۳
تا قیام ماه
زمین نماز می خواند.
۴
کدام ستاره
جگر گوشه ی ماه بود ...
رسم دنیا بـر دل آزاریست، امـا چاره چیست؟/ خون دل ازدیدگان جاری ست، اماچاره چیست؟
در طلوع چشم خـورشید و غـروب آسمان/زندگی توفیق اجباری ست، اما چاره چیست؟
دل پر از درد و به سر اندیشه های بی شمار/ عافیت ...
معرکه
با رقص جنون سوی دلت تاخته ام یعنی عشق
بر شوق وصالت دل و دین باخته ام یعنی عشق
در مدرسه مشغولم و با دفتر شعرم مشغول
خود را وسط معرکه انداخته ام یعنی عشق
خاتون غزل هستم و در شهر ...
خودم را با نمودار خیال خویش سنجیدم
کدامین نقطه ای از فاصله بودم؟ نفهمیدم
به سوی مقصد نا آشنایی راه می رفتم
به غیر از سایه ام یک همسفر حتی نمی دیدم
هوا سرگیجه آور بود و من در انحنای شب ...
مجموعه غزل "حرفی نماند" سروده سیدحسن سبزقبا منتشر شد.
این شاعر در گفتوگو با ایسنا گفت: بعد از "هیچ نگفت" که اولین مجموعه غزلام بود «حرفی نماند» تازهترین و دومین مجموعه غزلی است ...
بر درخت دل من آتش سبزینه تویی
تار ایمان مرا زخمه ی دیرینه تویی
سنگ عشق ست که خورده ست به آیینه دل
داغ بر داغ دلم زخم نهادینه تویی
دل من تردترین آینه ای بود ولی
همچنان شیطنت سنگ بر آیینه ...
تقدیم به محضر مبارک زینب کبری ( س)
آه ای حسین، ای عشق ... ای رویای شیرینم
از بعد عاشورا فقط خواب تو می بینم
اینجا درون این خرابه با نگاه تو
هر شب میان آسمان فانوس می چینم
این روزها با خطبه ...
من اقیانوس آرامم ولی از برکه می گویم
که آن نیلوفری هستم که در مرداب می رویم
کنار ساحلی اما مرا هرگز نمی بینی
به موج مرگ می رقصد دل تنهاتر از قویم
طلوع نا به هنگام ستاره در دل ظهری
شما ...
آسمان می پوشی و دل ها کبوتر می شود/روسریی آبی ات هر بار محشر می شود
کهکشان تا کهکشان دل می بری بانویناز/از صدای خندهات گوش فلک کر می شود
دست در دست بهاری می دوی تا زیر ابر/ خرمن موی طلایت ...
... نرسد
آاااه از دست سکوتی که زبان من و توست
جه سکوتی ست که افتاده میان تو و من؟
این چه رازی ست که خارج ز گمان من و توست؟
ناگهان بار سفر بستی ی و راهی شده ای
باز خاتون غزل جامه دران من و توست
بعد ...
نای مرا چیزی شبیه عقده سایید/ تا بر فراز نیزه ها دیدم سرت را
خون از گلویت می چکید اشک از دو چشمت/ خون خدا را دیدمم و چشم ترت را
یک نینوا اشک از دو چشمم ریختم تا/ در شط خون غلطیده دیدم پیکرت را ...
فردا قلم ها قبضه ی شمشیر خواهد شد/ گرد و غبار ظلم دامن گیر خواهد شد
فردا به روی نیزه های ساکت و مبهوت/ خورشید بر روی زمین تکثیر خواهد شد
فردا زمین در زیر پای گرگ هایی مست/ من مطمئنم از خجالت ...
آسمان امشب به رنگِ دیگری ست/ چهرهاش تیره، دلش خاکستری ست
جلوهی ماه و ستاره جای خود/ عشوههای باد هم، بیمشتری ست
در رقابت عاشقان سرگرمِ رزم/ این رقابت بر سرِ حق یاوری ست
در خفا رازی نمانَد ...