معرکه
با رقص جنون سوی دلت تاخته ام یعنی عشق
بر شوق وصالت دل و دین باخته ام یعنی عشق
در مدرسه مشغولم و با دفتر شعرم مشغول
خود را وسط معرکه انداخته ام یعنی عشق
خاتون غزل هستم و در شهر ادب جا دارم
عمری ست که دل را به تو پرداخته ام یعنی عشق
من برکه ی ماهم که پر از آب زلالم اما
تصویر تو را در دل خود ساخته ام یعنی عشق
هم صحبت خورشیدم و از مشرق دل می آیم
پرچم به ستیغ نور افراخته ام یعنی عشق
* مرضیه نیکویی
ارسال نظر به عنوان مهمان