امروز:
دوشنبه - 18 تير - 1403
ساعت :

 اشک مهتابم که بر روی زمین افتاده ام

 رسم نوروزی ام و از ( هفت شین) افتاده ام

 آرزوهای پلنگم در هوای لمس ماه

 از غرور خویش اما بر زمین افتاده ام

 برمسیر خویش با پای پیاده می روم

 من سوار زخمی ام از روی زین افتاده ام

 حجم کندوی دل از شهد گون ها خالی و

 آه زنبورم که دور از انگبین افتاده ام

 بیستون سینه ام از ناله‌ی تیشه تهی ست

 خواب ( فرهاد) م که‌از چشم (حزین) افتاده ام

 در غزل انگشتری هستم‌به دست پیر عشق

 بر سر انگشت زمانه بی نگین افتاده ام

 کیستم؟ در قبله گاه‌ این نماز بی وضو

 مهر آن داغی که بر روی جبین افتاده ام

 روح معصوم‌کبوتر روی بام میهنم

 من شهید عشقم و بر روی مین افتاده ام

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید