امروز:
دوشنبه - 18 تير - 1403
ساعت :

 بی پر و بی بالم اما این تجسم باقی است

 فرصت پرواز تا آبی ی هفتم باقی است

 من عقابم روی پرچین زمین افتاده ام

 بر غرورم جای زخمی بی ترحم باقی است

 از جنوب ظهر قلبم تا شمال صبح عشق

 تکه جایی که در آنجا می شوم گم باقی است؟

 زخمه ی زخم زبان از آشنایان خورده ام

 بر دلم انگار زخم نیش کژدم باقی است

 در عذاب عشق بودن مردن تدریجی است

 از برای مردن من یک تبسم باقی است

 از تب تبخیر آهم آسمان آبستن است

 قطره بارانی برای هرم گندم باقی است

 غنچه ی بغضم اگر که در گلو پژمرده است

 خشم سرخی در دل فریاد مردم باقی است

 آب هم وقتی زلالی بر وضوی من نبود

 روی قاب پنجره جای تیمم باقی است

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید