امروز:
جمعه - 14 ارديبهشت - 1403
ساعت :

 خودم را با نمودار خیال خویش سنجیدم

 کدامین نقطه ای از فاصله بودم؟ نفهمیدم

 به سوی مقصد نا آشنایی راه می رفتم

 به غیر از سایه ام یک همسفر حتی نمی دیدم

 هوا سرگیجه آور بود و  من در انحنای شب

 چو سیبی بر مدار جاذبه هر لحظه چرخیدم

 برای  تکیه گاهم شانه ی دیوار رویا بود

 چنان چون پیچکی بر شانه های خویش پیچیدم

 چگونه بر یقین بودن خود دست می یابم؟

 که من در برزخی از اضطراب شک و تردیدم

 نگاهم بوی گل را می دهد جرمم همین بوده ست

 که با فتوای چشم تو اگر تبعید گردیدم

 و تو حتی ندانستی ندانستی که شاید من

 گیاه عشق می کارم و گل هرگز نمی چیدم

 وضو با آب زمزم هم گناهم را نمی شوید

 مگر دست مسیحایی دهد این بار تعمیدم

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید