امروز:
دوشنبه - 18 تير - 1403
ساعت :

 زخاطرات گذشته مرا به یاد آور

 به قدر یک سر سوزن و یا کمی کمتر

 نگاه سرد خداحافظی چه دشوار ست؟

 بر ارتفاع تماشای لحظه ی آخر

 چه روزگار غریبی ست نازنین بی تو؟

 عقوبتی ست تب دوری ی عذاب آور

 منم که چشم براهت همیشه می مانم

 به شوق لحظه ی دیدار و فرصتی دیگر

 مرا که آتش دل خون بهای ققنوس ست

 چگونه از دل خاکسترم نگیرم پر؟

 امید معجزه از انتظارغیبم نیست

 دلم دخیل نبسته به پیر بی باور

 زکفر مریم شعرم مسیح می بارد

 حدیث زخم صلیب ست و کتف پیغمبر

 چقدر مصرع آغاز این غزل زیباست:

 ز خاطرات گذشته مرا به یاد آور

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید