امروز:
شنبه - 8 ارديبهشت - 1403
ساعت :

عصر شعر یا عصر مجری!؟

 دوستی گفت: یک نهادی چند روز پیش، هم زنگ زدند هم پیامکی فرستادن برای ضیافت افطاری جمعی از شاعران و مداحان در یکی از استان ها و من هم اعلام آمادگی کردم و در روز و ساعت اعلام شده(حتا نیم ساعت زودتر) در محل مورد نظر حضور یافتم و مثل بچه آدم یک گوشه ای نشستم.

 بعد از ده بیست دقیقه چند نفری آمدند که نه من آن ها را می شناختم نه آنها مرا ولی احترام گذاشتم. یک برادری هم آمد و اسم مر و نفر دیگری را یادداشت کرد و رفت.

 نشست شاعران و مداحان با نیم ساعت تاخیر سر ساعت پنج عصر آغاز شد تا شش و سی دقیقه ادامه داشت و سپس مسوول مربوط هفده دقیقه سخن گفت و برخاست. در همین هنگام صدای اذان در سالن پخش شد و همه باشندگان آماده شدند برای برگزاری نماز جماعت...

 آن چه مرا واداشت این چند "رَج" را بنگارم این نکته ها هستند.

 در این آیین ها، شاعران به ویژه پیشکسوتان نیازی به خوردن افطاری ندارند تنها به خاطر احترام به صاحب مجلس و نیز خواندن شعر می روند که مدت هاست از نقش آن در امور گوناگون کشور سخن گفته می شود.

یعنی این که هم نقش شعر را در جامعه باید توصیف کرد هم شاعر را باید گرامی داشت؛ آن هم پیشکسوتانی که عمری را در راه هنر و ادبیات این مرز و بوم قلم و قدم زده اند و استخوان خرد کرده اند.

 نباید آنها را دعوت کرد که فقط تماشاچی و شنونده شعرهای برخی شاعران و مداحی مداحان خاص باشند و بس!

برخی مجریان از جمله صدا و سیمایی ها- که به پرحرفی معروف اند- وقتی پشت میکروفن می ایستند انگار جلوی آینه ایستاده و دارند با خودشان حرف می زنند و هیچ اندیشه نمی کنند که باشندگان در آیین آمده اند که شعر بخوانند و شعر گوش کنند نه این که سخنان آسمان ریسمانی مجری را بشنوند!

مجری ای که به این آیین آمده بود چون شاعر نبود، بی شک قدر و ارزش شاعران و مداحان را هم نمی دانست و نمی داند! او تنها با خواندن بیت ها یا غزل های کامل شاعران غیر خوزستانی خودی نشان داد! اما از آنجا که هنوز وقت افطار نرسیده بود نتوانست برای خودش نوشابه باز کند!

او چون پُرگو بود به جای این که هنگام دعوت از شاعران و مداحان تذکر دهد که فقط یک شعر بخوانید و مداحی تان کوتاه باشد به پُرگویی برخی شاعران از جمله نخستین شاعری که سیزده دقیقه شعر خواند و برخی دیگر کاری نداشت و خودش با تلف کردن وقت جبران می کرد!

 مجری ای که پیش از دعوت هر شاعر و مداح هم شعر از شاعران استان های دیگر می خواند هم خاطره تعریف می کرد هم پند و اندرز می داد هم سخنرانی می کرد تنها وقت کرد ده شاعر و مداح را برای خواندن آثارشان به پشت میکروفن دعوت کند؛ چرا که نیمی از زمان برنامه را به خود اختصاص داده بود!

ضرب المثلی است که می گوید: "قلندر چهل کلام گفت پُکید!" ولی مجری صدا و سیمایی نشست شاعران و مداحان چهار هزار کلام گفت و تازه آمده بود سر ذوق و شوق!

این دوست گران قدر افزود: بعد از پایان عصر شعر- که در حقیقت عصر مجری بود- از سالن زدم بیرون و رفتم خانه و افطار کردم. چرا که از قدیم گفته بودند جایی برو که بخوننت نه... ولی من یادم رفته بود...

امان از فراموشی و مجریان پرگو!

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید