به راستی چه گونه و بر اساس کدامین معیار، بر قامت برخی واژگان لباس های کهنه و نو می پوشانیم؟
ملاک تشخیص ما در این باره چیست؟
به نظر می آید برای پاسخ به این پرسش ها، لازم باشد که به بررسی تغییر وتحولات زبان فارسی در ازمنه های مختلف بپردازیم تا شاید سرنخی را که به دنبال آن هستیم به دست آوریم.
در این نوشتار به بیان دگرگونیهای معنایی واژگان در زبان فارسی پرداخته می شود .
باید گفت: این تغییر و تحول یکباره و ناگهانی اتفاق نیفتاده بلکه اغلب نتیجه تمایلی عام در یک دوره تاریخی از زبان بوده است.
بررسی متون کهن نشان میدهد: در تحول معنایی مفردات، واژهها با چندین وضعیت تحول روبهرو میشویم.
۱- واژگانی که دارای معانی مستعمل و متروکاند که معنای متروک آنها در زبان امروز استفاده نمیشود.
۲- واژگانی که معنای قدیم خود را حفظ نموده و امروز معنای جدید نیز گرفتهاند.
۳- واژگانی که با از دست دادن معنای کهن خود معنای جدید نیز یافتهاند.
۴- واژگانی که در گذر زمان در تاریخ گم شده و دیگر در زبان مورد استفاده قرار نمیگیرند.
۵- واژگانی که یکی از معانی خود را از دست داده و با معنای مستعمل خود ادامه حیات میدهند.
واژگان در گذر زمان،به دلایل مختلف فرهنگی، مذهبی، سیاسی، اجتماعی، سطح آگاهی و پیشرفت دانش، از دورهای به دوره دیگر متحول میشوند.
همچنین است وضعیت برخی واژگان که در زمان ما مورد استفاده قرار میگیرند اما در دوران گذشته نبودهاند.
بیشک روزی خواهد رسید که در زبان آیندگان نیز بخشی واژههای کنونی ما متروک و مرده خواهند شد.
برای روشن تر شدن موضوع درادامه نمونه هایی از این تغییرات زبانی واژگان در گذشته تا به حال می آوریم.
واژگان چندمعنایی که یک معنای آنها مستعمل است و معنای دیگر منسوخ شده است.
آب :
معنای مستعمل:
مایع آشامیدنی:
مثال: «پس، به کرانِ آبِ فرود آمدند و خیمهها و شراعها زده بودند»
(فارسی یازدهم، 1398: 17)
یا: «ناگاه، آن دیدند که چون آب نیرو کرده بود کشتی پُر شده، نشستن و دریدن گرفت» (همان)
معنای منسوخ:
آبرو
مثال: «و هر چند امیر پادشاهانه دریافت در عاجلُالحال آبِ این مرد ریخته شد» (بیهقی، 1374: 209).
بار :
معنای مستعمل:
مرتبه، کرّت، آنچه بر روی دوش خود یا پشت چهارپا و غیره حمل کنند.
مثال:«و راه یافتم، تا سعادت دیدار همایون خداوند، دیگر باره یافتم»
(فارسی یازدهم، 1398: 18).
معنای منسوخ: اجازه ملاقات و دیدار.
مثال: «و روز پنجشنبه، امیر را تب گرفت؛ تب سوزان و سرسامی افتاد، چنان که بار نتوانست داد»
(همان: 17).
جامه:
معنای مستعمل: لباس
مثال: «و امیر از آن جهان آمده، به خیمه فرود آمد و جامه بگردانید و تر و تباه شده بود»
(فارسی یازدهم، 1398: 17).
معنای منسوخ: گستردنی، فرش
مثال: «امیر کشتیها بخواست؛ و ناوی ده بیاوردند، یکی بزرگتر، از جهت نشستِ او و جامه ها افگندند و شراعی بر وی کشیدند» (همان)
خداوند :
معنای مستعمل: خدا، الله ، صاحب ، مالک
مثال: «سخت شاد شد و سجده شکر کرد خدای عزّوجل بر سلامت امیر»
(فارسی یازدهم، 1398: 18).
معنای منسوخ: پادشاه
«زندگانی خداوند دراز باد؛ حالِ خلیفه دیگر است، که او خداوند ولایت است»
(همان: 20)
دست :
معنای مستعمل :عضو بدن
مثال: «و از بسیاری نُکت، چیزی که در او کراهیتی نبود، میفرستاد فرودِ سرای، به دست من و من به آغاجی خادم میدادم»
(فارسی یازدهم، 1398: 18).
معنای منسوخ: مَسند، طبقه
مثال: «و وی آنجا رفت و از هر دستی، مردم در کشتیهای دیگر بودند»
(همان: 17)
پس بااین مقدمه می توان نتیجه گرفت که: معیار کهنگی وتازگی واژگان، همان میزان استفاده و رواج آن ها در زمان حال است.
درحقیقت واژگان که ابزار زبان وگفتار و نوشتار هستند، چه بخواهیم چه نخواهیم در گذر زمان دچار تغییر و تحول می شوند.
در این تغییر و تحول گاهی شکل و گاهی معنای واژه دچار دگرگونی می شود و گاهی هم واژه ای به کل از چرخه استفاده خارج می شود.
بنده معتقدم: در این سیر تحولی زبان، واژگانی ماندگارترند که هم از لحاظ ساختار شکلی و هم از نظر معنا و مفهوم سلیس، روان و برای عموم قابل درک و ملموس تر باشند.
همچنین با گسترش علم و فن آوری های نوین، واژه های جدیدی به گنجینه واژه های زبان افزوده شد که گاه این واژه های نو اگرچه برای نام و شناسایی ابزار یا رفتار و بیان حالتی جدید واژه سازی شده اند ولی، چون در بر گیرنده معانی کاربردی در گذشته هم بوده اند، لذا زحمت را از دوش آن واژه مستعمل در گذشته برداشته و به مرور زمان آن واژه کهن به دیار فراموشی سپرده شد.
پس پدید آورندگان واژگان و ترکیبات که همان نویسندگان، شاعران، خطبا درگذشته و فرهنگستان های زبان امروزه ، هم بی تأثیر در این روند دگرگونی نبوده و نیستند.
با سهولت گسترش روابط اجتماعی و دسترسی آسان به دوردست ها لازم است برای تبادل زبان و فرهنگ ها، پاره ای واژه جدید به گستره ی زبان افزوده شود و به همان میزان کم یازیاد، بعضی از واژگان هم دستخوش تغییر وحتی زوال شوند.
به نظر این حقیر، نمی توان معیار و ملاک خاصی را برای تعیین کهنگی ( باستانی) بودن یا تازگی( جدید و نو) بودن واژه ها در نظر گرفت، مگر این که میزان استفاده از هر واژه ای در زمان های مختلف تعیین کننده باستانگی یا جدید و امروزی بودن آن واژه باشد.
بنابراین، اگر واژه ای امروزه کمتر استفاده می شود و معادل و جایگزینی هم برایش وجود دارد که (معنای کامل آن را برساند و برای همگان ملموس تر باشد)، می توان گفت: آن واژه دیگر رنگ باستانگی و کهن به خود گرفته است و کاربرد آن در شعر و نثر و حتا بیان کردن آن در سخن به نظر درست نمی آید.
در یک کلام مرز میان باستانگی و جدید بودن واژگان میزان کاربرد آن واژه در هر دوره است.
رجبعلی کاوسی قافی
۱۸ اسفند ۱۴۰۰ / اصفهان
ارسال نظر به عنوان مهمان