امروز:
سه شنبه - 4 ارديبهشت - 1403
ساعت :

برخیز و بیا که شب دراز است

 منصور علیزاده:

امشب چه کسی بداهه ساز است

کی دغدغه اش کمی پیاز است؟

صادق اکبرنژاد:

امشب که بداهه شد، قلندر

برخیز بیا که شب دراز است

هم آب گران شُدست و هم برق

اما گِله ام ز نرخ گاز است

امشب اگر این بداهه باشد

الحق که پیاز سرفراز است

محمدبقالان:

کشکول تو گر پیاز دارد

درویش بِده! مرا نیاز است

محمود پی ی پیاز رفته

 زیرا که نکوتر از ایاز است

مهران ظهرابزاده:

برخیز و بیا که شب دراز است

امشب سخن از بوی پیاز است

منصور علیزاده:

گشته است گران پیاز حتمن

تقصیر سفارت ریاض! است

از سفره ی خانواده پر زد

معلوم شده پیاز گاز است

ایرج انصاری فرد:

باید ز بداهه ام بترسی

این بیت که نوبت گراز است

می چرتد و جیب او پر از قرص

استامینو فن و دیاز... است

مهران ظهرابزاده:

با ما بنشین عزیز دلبند

این قصه بسی سرش دراز است

رقصیده ترامپ. با سعودی

در بین همه شبیه غاز است

ایرج انصاری فرد:

نیمی ز مطالعات درمان

 درگیری حصبه و کزاز است

ترشیده ولی تمام عمرش

 در فکر خریدن جهاز است

صادق اکبرنژاد:

هر کس که ز شیخ بد بگوید

محکوم به حکمِ انقراض! است

عشقِ لُر و قوم بختیاری

گوشت بره و تشِ بِلاز است

آهنگ اذان و وقتِ افطار

ماهِ رمضان چه دلنواز است

مهران ظهرابزاده:

این در که بود به نام تحریم

از لطف خدا همیشه باز است

با این همه سوز و داغ گرما

ای برق چه وقت نیز و ناز است

قهرمان کاظمیان:

هرکس که به فکر ریش باشد

سازنده  یقین به فکر سازاست

محمد بقالان:

در کودکی شیخ جده حکماً

مانوسِ موذنِ ریاض! است

غلامعباس شهرستانی:

برخیز و بداهه کن پیازی

باهرکه حریف عشقباز است

درویش به نان خشک سق زد

برخاست که نوبت نماز است

مطرب همه شب به أه و نفرین

در فکر شکسته های ساز است

افسانه نت در این دو روزه

چون گوش خرم کمی دراز است

چون نوبت مارسید... نت رفت

نت های همه که چاره ساز است

ایرج انصاری فرد:

مشغول ستایش است قلبم

در بند الهه ای که ناز است

آرام ببند درب را چون

دارایی ما همین قراضه! است

مهران ظهرابزاده:

استاد بنازم قلمت را

آهنگ دلت چه خوش نواز است

منصور علیزاده:

از نفت جنوب شهر تهران

سرگرم به حال و التذاذ است

نقی کاظمی اسدی:

تا نفت رسد  به روی سفره

راهی ست که واقعا دراز است

نفت هم که نبود غم مخور تو

در خانه ی ما همیشه گاز است

غلامعباس شهرستانی:

ای طالع کج نشسته برجان

حیف است که شیر درگداز است

این سوختن از کدام جرم است

یا کهنه حریف حقه باز است

بیت الغزلی بباف از خون

در پای قدی که سرو ناز است

حقا که تبر نبوده از ما

در پای صنوبری که ناز است

برخیز برادر از سر شوق

لبخند بزن که دلنواز است

لبخند تو کار تیر سرخ است

بر چشم حسود چاره ساز است

مهران ظهرابزاده:

حاجی که رود به سوی مکه

برگشتن او حریم راز است

دیگر به" کلید." خود منازید

این قفل همیشه باز باز است

منصور علیزاده:

همبال کبوتران پریدن

قانون جدید شاهباز است

دزد سر گردنه شنیدید

از گردنه های شان هراز است

احمدرضا کیماسی:

امشب که بداهه شد پیازی

بر درگه او دل به نماز است

نازیدن او چو بر کلید است

نازیدن ما به گل پیاز است

حکیمه کمایی:

ای دل به سفر نرو توتنها

این جاده برای، مرگ، بازست!!

علی فرهادی:

هرگز  نخورد  زِ آب چشمه

کبکی که به انتظار باز است

در آخر این بداهه ای دوست

یک بیت دگر بگوکه فاز است

الگوی من  است شوی فاگل

آن مرد عمل که نی نواز است

فائقه برمک "فاگل":

می گفت همیشه همسرم، به

فامیل خودش، زنم بساز است

غلامعباس شهرستانی:

صد بار اگر شود گران تر

باور کنش او همان پیاز است

جمشید مولایی "رایکا":

هر ساله هزار درس دارد

هر کس برود خودش مجاز است

گر "قاری" خوش صدا شوی تو

این واژه که عند امتیاز است

حکیمه کمایی:

آخر سر سفره های  مردم

هر وعده حضور «تو » نیازست

محمد بقالان:

از اشکنه صحبتی نکردید

آماده برای اعتراض! است

بچه نفتون:

هر کس که سروده چیز ناجور

شاید که دلش به خواب ناز است

ناچار ز خواب او بقالان!

قیچی بکنم که بی نیاز است!

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید