امروز:
پنجشنبه - 13 ارديبهشت - 1403
ساعت :

 حجم‌گرایی نوین در شعر

یک شاعر و پژوهشگر در نوشتاری به «حجم‌گرایی نوین با گذر از اسپاسمانتالیسم» پرداخته است.

به گزارش حبیب خبر، "حنیف خورشیدی" در یادداشتی که با فرنام "حجم‌گرایی نوین با گذر از اسپاسمانتالیسم" در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است: «همیشه با شناخت زبان شاعر، هوشمندی مخاطب، و درک نمادها و مصداق‌های جهان درون و بیرون، می‌توان به درون‌مایه هر اثر راه پیدا کرد.

همیشه با کارکردهای حجمی ِاستعاره که هسته‌ اصلی در آفرینش و خلق فضای جدید است می‌توان رویکردی تازه به واقعیت زبان داد.

معنای پدیداری فرازبانی که در تمایز با نشانه‌ها حضور خود را برجسته می‌کند و واقعیت غیرزبانی است، گوهر شعر است که ارزش‌های مستقل زبانی را در شعر مطرح می‌سازد.

کشف خلاقیت و تفکر شاعرانه تاویل متن را آسان و سمت مناسبات تازه را فراهم می‌کند تا در متن، رویت‌های دیگری از تبلوریافتگی‌های متن را به بیرون خود نشان دهد.

عادت به ابداع روایت و تمهیداتی برای رفتن به سمت فراروایت نکته تازه‌ای است در شعر که علیه زبان تحریک می‌شود. شعری که از نظر زبان سرشار از ابهام آسان است و ایجازی که ایجاد پرسپکتیو در شعر می‌کند و شاعر با استفاده از امکانات بیان، سبک و قدرت زبانی خود را به ژرف‌ساختی زیبا هدایت می‌کند.

شروع بحث اسپاسمانتالیسم شروع از رسم و یا فاصله است یعنی بررسی مبحث ترسیم ابعاد مابین دو چیز، دو واحد و یا دوحرف دو کلمه و یا چند چیز و است، ترکیب هر چیز با چیز دیگر را در حجم‌گرایی باید با رسم و گرافیک آن و یا پرسپکتیوی که ابعاد فاصله مابین آن دو را به اجرا درمی‌آورد به نمایش گذاشت که به قول خود "رویایی":

"در فاصله چیزی بگذار

بین من و تو تا بینی باشد

و بین

تپیدن‌های تو یعنی

در فاصله‌های بین من و تو

معنای تپش بگذار

بگذار اگر می‌گذری

بگذار"

 

برای نمونه در شعر "اسلامپور" این رسم به شکل دیگری اتفاق می‌افتد. وقتی که می‌گفت:

"افتاد

بی که فاصله گرفته باشد"

یا

"اگر به یک حلقه بیندیشی

منتهای ِاندیشه‌ات

زنجیر خواهد بود"

 

یا در شعر "بهرام اردبیلی" رسم ابعاد چنین فیگوری به خود می‌گیرد

"شمشادی که بلند نیست

مطول است"

 یا

"انفجار کره‌ای که با دهان باد کرده‌ایم

زمان اندکی می‌خواهد،

نوک سوزنی"

در حجم‌گرایی فاصله‌ها و توانایی در رسم نمودار آنها همیشه حرف اصلی را می‌زنند همان‌گونه که در سورئالیسم «تخیل»، همان‌گونه که در سمبولیسم «نماد»،

در حجم‌گرایی قهرمان در به‌کارگیری رنگ‌ها و کلمات و اصوات و انگاره‌ها، ترسیم فاصله آنها با تمام ابعاد آن است؛ به عنوان مثال فاصله بین دو همشهری با فاصله بین دو هم‌اتاقی و فاصله بین دو هم‌میهنی و در همه احوال فاصله بین دو یا چند کلمه در موقعیت‌های متفاوت همواره تولید فضاها و معانی متفاوت کرده و منجر به پدید آمدن یک و یا چند اسپاسمان می‌کند

راحت‌تر اگر بگویم کسی که نتواند در حجم‌گرایی تولید یک اسپاسمان کند حجم‌گرا نیست. حالا می‌خواهد خود یدالله رویایی باشد یا غیر رویایی.

حالا حتما خوانندگان می‌پرسند چرا سورئالیسم و سمبولیسم و مکتب هستند اما اسپاسمانتالیسم مکتب نیست، بلکه یک روش یا یک شیوه است؛ باید بگویم تمام یادداشت‌هایی که در اسپاسمانتالیسم ذکر شده پیرامون طرح فرضی از معنای «اپوخه» است که هوسرل در شرح پدیدارشناسی خود بر روی آن تاکید و تفسیرهای خود را پیرامون آن یادداشت می‌کند.

به تعلیق درآوردن و یا در پرانتز بردن هرگونه پیش‌فرض و طفره رفتن از به‌کارگیری معانی و فضاهایی را که قبلا برای شناخت پدیدار منجر به تولید یک ابر سوبژه و اینترسوبژه شده است هوسرل «اپوخه» می‌نامد که نویسندگان بیانیه حجم‌گرایی حذف و یا در پرانتز بردن این  پیش‌فرض را «حذف جای پا» ترجمه کرده‌اند غافل از اینکه اعتقاد به خودِ سوبژه در طول زمان بالاخره تولید یک سوبژه گُنده و آنان را اسیر خود خواهد کرد.

یعنی اینکه اگر ما به چیزی به نام سوبژه در بحث و نظر و عمل اعتقاد داشته باشیم  اپوخه کردن و یا به تعلیق درآوردن و در پرانتز بودن هرگونه پیش‌فرض در طول زمان بالاخره از فرض‌های بدون پیش‌فرض قبلی خود خالی، و با تولید پیش‌فرض‌های جدید ابر سوبژه دوباره ما را محاصره خواهد کرد؛ برای همین اکثر شاعران شعر حجم با پیروی از این ادعای هوسرل که رویایی و دوستان آن را در بیانیه مدون کرده چند سالی با چند شعر و چند کتاب خود را مطرح کرده و بعد خاموش می‌شدند.

یعنی یا باید به حرف‌های قبلی خود وفادار بوده و خاموش می‌شدند و یا مانند خود هوسرل به روی خود نیاورده و حرف‌های پر از پیش‌فرض خود را با ادعای بدون پیش‌فرض مطرح کنند که  در این بین خیلی‌ها خاموش شدند و خیلی‌ها هم بهتر بود خاموش می‌شدند که نشدند.

«نئواسپاسمانتالیسم» پیشنهادی بود که چندین سال پیش از طرف «علی مومنی» به یدالله رویایی شد که ایشان نپذیرفت ولی به دلیل اعتماد کامل به ایشان به‌دقت گوش می‌داد ولی در عمل علاوه بر نپذیرفتن، فنومنولوژی شعر حجم را که همان پافشاری بر  اندیشه‌های هوسرلی بود منتشر کرد.

 بر همین روال هم شاعران شعر حجم بدون آنکه بدانند دشمن اصلی آنها اعتقاد داشتن به سوبژکتیویته افلاطونی است که متافیزیک در دامن آنها گذاشته است یا یکی یکی خاموش می‌شدند و یا در عمل رفته رفته از مکتب شعر حجم  به سرپرستی یدالله رویایی دم می‌زدند...

حال «نئواسپاسمانتالیسم» چیست؟ وچرا باید از اسپاسمانتالیسم گذر کرد!؟

علی مومنی در پاسخ به این پرسش می‌گوید: «بنده مقدمات خواندن درس‌گفتارهای کتاب هستی و زمان را با انتشار فایل‌های صوتی دکتر رامین جانبگلو و بعد کتاب سرآغاز اثر هنری را با گوش دادن به فایل‌های صوتی دکتر محمود خاتمی و بعد با خواندن مقالات و کتاب‌های هایدگر به خصوص مقاله‌ مبسوط ذات حقیقت، ذات آزادی، متوجه تذکر اصلی ایشان به متافیزیک رایج در فلسفه قاره و به دنبال آن دور ریختن سوبژکتیویته و ابژکتیویته و جداکردن مباحث انتیک در ذهن و عمل از  فلسفه و عالم محصور در آن به خصوص حجم‌گرایی مطرح‌شده در ایران شدم.

در طفره رفتن هایدگر از بحث متدولوژی  متوجه ایرادهای بیانیه و همچنین اشتباهی که شاعران شعر حجم در اثر سُرخوردگی‌های هوسرل در دام متافیزیک متوجه آنان بود یک به یک در ذهن خود مرور کرده و به این نتیجه رسیدم که

 "اول بود که ماهی سوی آب می‌رفت

این ساعت هر کجا ماهی برود آب می‌رود."

نئواسپاسمانتالیسم دیگر به دنبال گروه نمی‌گردد. مکتب نبوده و آدرس‌های پرت مکتب‌خانه را نه از صاحبش و نه از هیچ‌کس دیگر نمی‌پذیرد. در راهرو خود رهبر خود است و از متد استقبال می‌کند، و متدولوژی را زهر می‌داند. در پرتاب شدنش به این جهان  بلافاصله نسبت به موقعیت جدید نسبت‌های جدیدتر برقرار و بازتعریف می‌شود. هیچ زبان و هیچ روش مسلطی را به نام خود به رسمیت نمی‌شناسد. از تمامی ابعاد گذشته و با تمامی ابعاد زندگی می‌کند.

تاریخ را نه پیش‌فرض و نه درس عبرت می‌داند فقط با لایه‌برداری از آن با ریشه‌های خود ملاقات می‌کند.  و در آخر به نقل از "شمس":

 "خلایق همچون اعداد انگورند

عدد از روی صورت است

چون بیفشاری در کاسه، آنجا هیچ عدد هست"

طبیعتا برای دستیابی به جوهر زبان نئواسپاسمانتالیسم، نخست باید شرایط خارجی کارکرد آن را از شرایط درونی‌اش بازشناخت و جدا کرد. درست بدین دلیل که بسیاری از مردم هنگامی که سخن از زبان می‌شود بیشتر به شرایط خارجی موجودیت آن می‌اندیشند: اینکه این زبان تازه، در چه محیط جغرافیایی و چه جامعه‌ای به‌کار می‌رود، به‌کاربرندگانش از چه نژادی هستند و گذشته‌ تاریخی آنها چیست؟ سهم ملتی که با آن زبان سخن می‌گویند (به معنای دقیق‌تر شعر می‌نویسند) در تمدن و فرهنگ بشری چیست؟!

این پرسش های روزنامه‌ای و عامه‌پسند، در حد معمول اهمیت اندکی دارد و حتی در سرنوشت زبان موثر است ولی هیچ‌یک راهی در دستیابی به جوهر زبان در اختیار ما نمی‌گذارد، مثلا اگر زبان پارسی از فردا در یک کشور آفریقایی به کار رود شرایط خارجی کاربرد آن به کلی عوض می‌شود و تغییر می‌کند ولی جوهر زبانی آن دست نخورده باقی می‌ماند.

درست است که زبان جنبه اجتماعی دارد و در ذهن افراد یک جامعه‌ واحد به نحو یکسانی به ودیعه گذاشته شده اما برای تحقق عملی آن از طرف هر فردی نیاز به «گفتار» یا parole دارد که به آن جنبه روانی (بیان مفاهیم ذهنی و درک آن)، زیستی (ایجاد آواهای گفتار) و فیزیکی (انتقال امواج صوتی به شنونده) می‌بخشد.

پس اینجا، شاعر با پیش‌ساختی که از هایدگر دارد زبان مشترک با ساخت‌های همیشگی را کنار می‌گذارد و با گزاره‌های جدید از رویدادهای جان و جهان، به درک کارآمدی از اعمال و بنیان‌های انسان و تفکرات انسانی می‌رسد. اگر چه قلمرو زبان از «حروف» آغاز می‌شود و تا شاهکارهای شعری و فلسفی، ذوقی و اشراقی و نقد فرا می‌رود و بخشی از مختصاتش به انتخاب واژه‌ها مربوط است و بخشی دیگر به «ساخت شیوه‌ها» برای ارائه‌ شاعرانه‌تر از هستی...

پس مسأله و قلمرو زبان به مراتب قدیمی‌تر از فلسفه است، پس باید با رویکردی کاملا متفاوت از شناخت‌ فلسفی به سراغ واژگان و شعر برود، که حتی«یدالله رویایی» پدر معنوی شعر حجم نیز به آن سمت و سو نرفت و در کوه‌های مجاور پایین‌دست، توقف کرد.

شاید این به‌ظاهر یک ادعا باشد اما با شناخت درستی که از هایدگر پیدا کرده‌ایم، مرزهای جدیدی را در شعر کشف کرده و وسعت داده‌ایم. به نحوی که با دیدن ِ نادیده‌های دیگران، تفاوت کیفی ساختاری و عملکردی در پدیده زبان آوانگارد با دیگر نحله‌های ادبی در جهان (و نه فقط در ایران) خاصیت‌های نوخاسته‌ زبانی را در تکوین فردی و اجتماعی وسیع می‌شود.

هایدگر با خط کشیدن روی هر چیزی، آن چیز را رها می‌کند، مثلا  «هستی یا sein» که هایدگر احساس می‌کرد مقدم بر دلالت است و نمی‌تواند در تنگنای آن محبوس شود چرا که هستی مدلول غایی است که همه دال‌ها به آن برمی‌گردند. هدف او رها ساختن مدلدل از قید دلالت بود زیرا هر دلالتی، خود طرح کننده‌ هستی‌ است و هستی، تعالی‌بخش آن است. در نئواسپاسمانتالیسم با چنین رویکردی مواجهیم.

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید