امروز:
سه شنبه - 11 ارديبهشت - 1403
ساعت :

غریبانه خواندن....!

اهواز- شیخ "عباس بسی خاسته":

این عکس مربوط به نماز عید فطر دو سال قبل است.

معمولا نماز عید را در مسجد رسول اعظم یا همان مسجد دکتر مطوری می خواندم.

حال و هوای قشنگی داشت. بعد از پایان نماز به همراه سید جعفر، امام جماعت و دکتر مطوری و آقای ساعدی و دو سه نفر دیگر برای صرف نخستین صبحانه بعد از ماه رمضان به منزل یکی از نمازگزاران مسجد دعوت می شدیم.

صاحب منزل با کرامت خاص خودش، کره و عسل می آورد و حاج خانمش نان کنجدی می پخت و روی سفره قرار می داد.

محسن، پسرم عاشق این صبحانه بود.

ماه رمضان را که روزه می گرفت، مرتب منتظر روز عید و آن صبحانه به یاد ماندنی بود.

سال گذشته که کسالت اش اوج گرفته بود، نتوانست همراه من به نماز بیاید و من تنهائی رفتم و آن قدر دلم پیش محسن بود که در صف نماز، دستم را روی سرم گذاشتم، دیدم که عمامه‌ام را فراموش کرده و با عرقچین آمده‌ام.

این از سال گذشته، اما امسال که محسن نبود تا همراهی‌ام کند، نه فقط عمامه‌ام که تمام وجودم، هستی‌ام، دلخوشی‌ام و امیدم را جا گذاشتم.

امسال نه فقط نماز مسجد آقای دکتر مطوری نرفتم، بلکه خودم را برداشتم، از اهواز بیرون آمدم و نماز عید را در شهر دیگری، غریبانه خواندم و تازه بعد از نماز، بارانی بارید تا کمکی باشد که باز هم مادرش به چشمان تر و پر اشکم شک نکند.

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید