امروز:
يكشنبه - 30 ارديبهشت - 1403
ساعت :

ورود استاد (غلامعباس شهرستانی) به

اهواز/ حبیب خبر- غلامعباس شهرستانی:

بیش از پنجاه سال است در وادی شعر تقلا می کنم. از تاریخ خوشایند ترین اتفاق زندگی ام که ملاقات کاملا تصادفی با اخوان بزرگ بود. آنجا و در محضرش یاد گرفتم شعر یعنی چه و شاعر یعنی کی.

پنجاه سال است که "محمد بقالان" را می شناسم. از دور و از نزدیک. شعرش را هم می شناسم.

نگاه به هر شعری از سه جا امکان پذیر است: "تفسیر، تعبیر و تاویل."

اما نگاه نخست را شکل شعر می دانم و بدین گونه است که بیت نخست و دوم و ... گوشی را بدستت می دهد که آیا بقیه شعر اصلا قابل خواندن هست یا نه. آیا قابلیت آن را دارد که بیت بعدی را هم بخوانی. آیا احساس می کنی بعد از خواندن این شعر کلمه ای به تو اضافه می شود.

حسی، معنایی، کشفی، شهودی، تصویری، (آن) ی ...

شعری از دوست شاعرم استاد محمد بقالان:

*شهر حسرت*

یکم

تا که بر جانم لباسی از بدن پیچیده اند

مرگ را در عمر، باصد فوت و فن پیچیده‌اند

دوم

می کُشد حرمان مرا، هر لحظه با تیغِ نیاز

زنده زنده، روحِ مان رادرکفن پیچیده اند

سوم

تا در این عزلت سَرا، آرام گیرد هر غریب

از زن و فرزند بر پایش رسن پیچیده اند

چهارم

زندگان را، باطنابِ زندگانی بسته اند

ریسمان عمر، بر هر مرد و زن پیچیده اند

پنجم

وحشتِ گل، در دلِ پروانه ها افکنده اند

بر سر هر شاخه ای صد تار تن پیچیده اند

ششم

داستانی تلخ تر، از تیشه و فرهاد نیست

دامنِ هربیستون...صد کوهکن پیچیده‌اند

هفتم

از"محبت"دَم مزن هر چند بیت آخر است

بی خود این بدنام را، با نام "من" پیچده اند

* بیت نخست

با معروف ترین "مساله" عرفانی شروع شده است.

حساب اول جان و تن

مرگ را؛ قانون اول زندگی مرگ است.

شجاع کسی ست که مرگ را همیشه در جلوی چشمانش داشته باشد. شجاعت مال کسی ست که با مرگ زندگی کند. مرگ را پذیرفته باشد.

اما شاعر ما می گوید: مرگ را خود نپذیرفته که به او پذیرفتانده اند!

این طنز بقالان است. طنزی از سر اخلاص و نه برای ( رو مسخرگی پیشه کن و ...

نگاه طنزآلوده به عرفان خیلی دل می خواهد.

* بیت دوم

حرمان ...

چند معنا در این کلمه وجود دارد. حرمانی که می کُشد...

چگونه ؟

با تیغ نیاز!

(آن که شیران را کند روبه مزاج ...)

نه !

بل آن نیازی که بعد از ناز معشوق بوجود می آید و این نشان می دهد که هنوز داریم بر لبه های کناری عرفان حرکت می کنیم.

* بیت سوم

به عهد اول شاعر با خودش که عرفان و طنز را به هم بپیچد؛ بر کاری که خودش کرده (اختیار)ایراد می گیرد

کسی که در آغاز و در لفافه ما را به (جبر) آگاهی می دهد.

آیا سوم شخص این بیت به ما می گوید که همین اختیار هم (اجبار)ی بوده است؟

آری !

* بیت چهارم

پوچی این زندگی که باید برای خلاصی از آن به مستمسکی چنگ زد و فقط اهل معنا می دانند که در کنار هر چه مادیات که مشغولیات اهل دنیاست باید در وادی دیگری سیر کرد اگر چه ناچار است در همین دنیا (دنیای زندگان) به اجبار گشت و گذار کند.

اینجا منزل استراحت شعر است. اطراقگاهی در بین راه تا خستگی ات کمی بر طرف شود. تا آماده باشی برای ادامه مسیر

* بیت پنجم

گل و پروانه مگر لازم و ملزوم هم نیستند؟

مگر نه اینکه گل خوراک پروانه را تامین می کند و در مقابل پروانه کار لقاح گل را آسان می کند؟

اگر پروانه را از گل بترسانند چه اتفاقی میافتد؟

گل ابتر می ماند و پروانه بی نصیب ...!

چه تصویری پیدا می کنید ؟

رندی و در واقع کهنه رندی بقالان در این بیت نمایشی کلی ست که هشدار می دهد با شاعری توانا و درد کشیده سر و کار داریم.

* بیت ششم

اشاره ای آگاهانه و در عین حال با احتیاط به تاریخی ملموس

همه می دانند که تیشه با فرهاد چه کرد. کاری که عشق و شیرین و خسرو نکردند. اما چرا احتیاط؟

چون به خاطر بسیاری از (اجبارها) و (اختیارها) نمی شد مثال نزدیک تری به موضوع مورد نظر شاعر آورده شود.

* بیت هفتم

مخلص کلام اینجا نیست؛ در بیت های قبلی بوده است.

اما عناصر (بی خود) و (بدنام) و (نام) و (من) و (پیچیدن) باید مخاطب را به یاد چه چیزهایی بیندازد ؟

این سر کلام بقالان است. چندان ساده می گوید که انگار سهل الوصول است.

فریبت می دهد. اگر بخوانی چنان در پستوهای خیالت می برد که حیران بمانی.

فریبت می دهد. چنان می خنداندت که حتی (داغ) را فراموش کنی.

فریبت می دهد و چنان می گریاند که ندانی برای کدام درد می گریی.

فریبت می دهد.

او فریبکار است؟

نه! او (فریبا) ست و من فریبایی او را بسیار دوست می دارم

* غلامعباس شهرستانی- یکشنبه پنجم آذرماه ۱۴۰۲

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید