امروز:
سه شنبه - 29 اسفند - 1402
ساعت :

 

عقرب‌گزیدگی و نبود امکانات در روستای پیشانی‌کنده جان پسرک ۶ ساله را گرفت.

به گزارش حبیب خبر، روزنامه جام جم نوشت: «همین چهارشنبه هفته پیش بود که خالد مرد؛ آن هم با نیش عقرب... درست مثل دو دختر هفت و ۱۶‌ساله بشاگردی و پسربچه شش ساله اهل روستای تنکدف نوگین وگیشدان در هرمزگان که آنها هم با نیش عقرب مردند. برای عقرب چه فرقی می‌کند قربانی‌اش مثل خالد، اهل روستای پیشانی‌کنده جاسک باشد یا بشاگردی یا تنکدفی یا حتی سیستان و بلوچستانی و کرمانی. برایش چه اهمیتی دارد طعمه‌اش مثل خالد تازه اول زندگی‌اش باشد یا مثل مریم ۱۶‌ساله، آرزوی پرستارشدن را در دل بپروراند؟ نیشش را که بزند، راهش را می‌کشد و می‌رود. این وسط می‌ماند خانواده قربانیانی‌ که باید درد نبود امکانات و کابوس از دست دادن عزیزشان را به جان بخرند؛ کابوسی‌ که برای پدر و مادر خالد ترابی، در کمتر از یک روز تبدیل به واقعیت شد و حالا می‌خواهند مراسم هفتم پسرک‌شان را برگزار کنند.

اهالی روستاهای اطراف پیشانی‌کنده تا می‌فهمند خبرنگاریم و دنبال خانواده خالد می‌گردیم، انگار که خونی تازه زیر رگ‌هایشان می‌دود. حاضرند هر کاری انجام دهند تا بشویم زبان‌شان و دردهایشان را به‌ گوش مسئولان برسانیم. خانواده خالد در روستای دورافتاده پیشانی‌کنده زندگی می‌کنند؛ جایی‌ که تماس تلفنی با آنجا به این آسانی‌ها نیست. خیلی از اهالی‌گوشی تلفن همراه و خط دارند اما آنتن ندارند. با کمک چند دهیار و اهالی چند روستای دیگر، بالاخره به خانواده خالد وصل می‌شویم، اما اسماعیل پیشانی‌کنده، پسرخاله خالد به ما می‌گوید آنها بی‌دل و دماغ‌تر از این هستند که از مرگ پسر کوچک‌شان صحبت ‌کنند: «طاقت ندارند اسم خالد را بشنوند... خودم خالد را بردم بیمارستان و همان‌ جا تمام کرد.»

او ادامه می‌دهد:«سه‌شنبه هفته پیش بود که این حادثه اتفاق افتاد. آن روز هوا بارانی بود و خالد داشت بازی می‌کرد. بعد از بازی به خانه برگشت و گفت پایش درد می‌کند. پدر و مادرش پایش را بررسی‌کردند اما متوجه چیزی نشدند و فکر کردند حشره‌ای، پای خالد را نیش زده باشد. بعد از مدتی، حال خالد بد شد و تب‌ کرد. والدینش باز هم وضعیت‌اش را بررسی کردند اما چیزی پیدا نکردند و بچه هم با توجه به سن‌ کمی‌که داشت، نمی‌توانست توضیح دهد از چه مشکلی رنج می‌برد. شب‌ که لباس خالد را از تنش خارج کردند، متوجه سیاهی و کبودی پشت پایش شدند. خانه من و پدر خالد نزدیک هم است و برای همین به خانه ما آمد و گفت حال خالد خوب نیست و ادرارش خونی است.»

به محض بالاآمدن آفتاب اسماعیل، خالد را سوار موتور کرد و به طرف مرکز درمانی حرکت کردند. خالد در بین راه استفراغ کرد و حالت خواب‌آلودگی داشت. بعد از رسیدن به بیمارستان خاتم‌الانبیاء در جاسک، خالد را به سرعت به بخش آی‌سی‌یو منتقل‌کردند. اسماعیل ادامه می‌دهد: «تا زمانی‌ که به بخش مراقبت‌های ویژه برود، با ما حرف می‌زد. چند دقیقه بعد، از بخش آمدند و گفتند: پدر این بچه‌ کجاست؟ پدرش‌که آمد، گفتند به بخش برود خالد سراغ او را می‌گیرد و بی‌تابی می‌کند. پدرش‌ که رفت، دو دقیقه بعد با چشمانی اشکبار آمد و گفت: پسرم تمام کرد. اگر جاده مناسب داشتیم، اگر مرکز درمانی نزدیک‌مان بود و مجبور نبودیم تا جاسک برویم، حالا پدر خالد عزادار پسرش نبود.»

 

کمبودها بی‌داد می‌کند

پس از مرگ خالد، محمود حسین‌پور معاون بهداشتی دانشگاه علوم پزشکی هرمزگان روی خط خبر شبکه تلویزیونی استانی‌ آمد و در مورد این حادثه‌ گفت: «از سرم‌های ضد عقرب و مار باید در بیمارستان‌ها استفاده شود اما به‌ دلیل وجود شرایط خاص در استان‌ها، این سرم‌ها در اختیار مراکز بهداشتی و خانه‌های بهداشت قرار داده شده است اما گاهی برخی بیماران یک تا دو روز پس از گزش به مراکز بهداشتی و خانه‌های بهداشت مراجعه کرده یا به‌ دلیل وضعیت نامناسب جاده‌ها خوددرمانی می‌کنند و همین دیر مراجعه‌کردن به بیمارستان باعث می‌شود تا نتوان کاری برای آنها انجام داد.»

علی بادروج، دهیار روستای پیشانی‌کنده هم روی خط خبری شبکه استانی آمد و نسبت به اظهار نظرهای او واکنش نشان داد. بادروج در گفت‌وگو با جام‌ جم در مورد چالش پیش‌آمده بین او و معاون درمان دانشگاه در خصوص مرگ خالد می‌گوید: «معاون دانشگاه در مصاحبه تلویزیونی  فقط دنبال توجیه‌کردن علت مرگ بود و می‌گفت علت، جمعیت بالا و پراکندگی آن است‌ که در جواب ‌گفتم دلیل‌اش، نبود پایگاه بهداشتی، نبود جاده مناسب و نبود خانه بهداشت است. معاون هم در جواب‌ گفت اطلاعات غلط ندهید و منابع باید موثق باشد. پاسخ دادم، من دهیارم، منبع موثق‌تر از من می‌خواهید؟ معاون درمان این بار بحث شاخص‌ها را مطرح کرد که‌ گفتم اگر منظور از شاخص مرگ و میر است که خیلی‌ها در خفا می‌میرند. اگر منظور از شاخص جمعیت است که با این وضع بهداشتی، شاخص‌ها رشد نمی‌کند. گناه‌ کودکان ما چیست؟»

او ادامه می‌دهد: «الان ۱۲ روستا آنتن ندارند که مردم در مواقع حساس مثل اتفاقی‌ که برای خالد افتاد، تماس بگیرند. ما سالانه فوت یک تا دو خانم باردار و کودک به هر علت به‌ دلیل مشکلات اولیه داریم. در این منطقه یک خانه بهداشت یا پایگاه درمانی نیست که اقدامات اولیه را در مورد گزیدگی عقرب و مار انجام شود. ما در منطقه خودمان و روستای کنارمان، دو مورد عقرب‌گزیدگی داشتیم که یک موردش چند روز پیش فوت شد و مورد بعدی عقرب‌زدگی هم یک دختر بود که خوشبختانه به سرعت به بیمارستان اعزام شد. فاصله اولین پایگاه درمانی به‌ نام «یکدار» با روستای پیشانی‌کنده ۴۰ کیلومتر است. کسی که ۴۰ کیلومتر می‌رود تا به این پایگاه برسد، خب یک دفعه به شهر می‌رود که امکانات بیشتری دارد. اگر یک خانه بهداشت در منطقه احداث شود، بسیاری از مشکلات ما مرتفع می‌شود.»

در پایان درد و دل‌های بادروج، منصور شاهوزئی، دهیار روستای زهریکار بخش لیردف شهرستان جاسک هم سر درد دردلش باز می‌شود و با صدای آرامی از ما می‌خواهد مشکلات روستای او را هم بنویسیم: «راه‌ها صعب‌العبور است و هیچ امکاناتی ندارد. در سرکوه پزشک و پرستار و حتی بهورز نداریم. اگر کسی را مار و عقرب بزند یا از کوه بیفتد باید تا جاسک برویم که فوت می‌شود. یک خانه بهداشت دارد که درش همیشه قفل است و سال تا سال باز نمی‌شود. اینجا دخترها فرصت درس‌خواندن هم ندارند. تا ششم درس می‌خوانند و بعد به خاطر نبود وسیله رفت‌وآمد ترک تحصیل می‌کنند. به داد ما برسید.»

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید