امروز:
چهارشنبه - 12 ارديبهشت - 1403
ساعت :

نیستانی سبز، شکرستانی قهوه ای!

اهواز- حبیب خبر: "سیدحسن موسوی" در پاسخ به پرسش یک داستان نویس گفت: "۹۹ درصد نیروهامون بومی خوزستانند یکی از مسوولان شرکت کشت و صنعت میرزا کوچک خان افزود: جناب مهندس سی ساله که در خوزستان به کار و زندگی مشغولند و "سیدحسن" هم با تبسم ادامه داد: بله! سی ساله خوزستانی ام و در زمان جنگ هم با آقای بهرامی بودیم..."

نخستین کنگره ملی ادبی شکرستان که به همت روابط عمومی شرکت توسعه نیشکر و صنایع جانبی قرار است آبان ماه ۱۴۰۲ در بخش های شعر و داستان کوتاه(فارسی، عربی و انگلیسی) و مقاله در اهواز برگزار شود، سبب شد ۱۸ نفر از داستان نویسان و شاعران خوزستانی روز هفدهم مهرماه از فعالیت های شرکت کشت و صنعت میرزاکوچک خان بازدید کنند.

* ساعت بی ساعت!

ساعت حرکت اتوبوس کولردار شرکت از جنب مسجد ارشاد در امانیه اهواز هشت و سی دقیقه صبح اعلام شد.

پانزده دقیقه مانده بود به ساعت حرکت، کنار اتوبوس از اسنپ تاکسی پیاده شدم و مستقیم رفتم داخل اتوبوسی که فقط راننده را در بر داشت. بعد از سلام و احوال پرسی نشستم صندلی جلو کنار در وروی و داشتم درباره فعالیت های شرکت مطالعه می کردم که صدای چند تن از بانوان داستان نویس و شاعر را هنگام سوار شدن شنیدم.

 یکی از آن ها کنارم ایستاد و گفت: می شه من جای شما بنشینم؟ برخاستم و صندلی بی شماره را رها کردم و روی یکی از دو صندلی پشت سر راننده نشستم.

بعد از دقایقی صداهای نویسندگان در اتوبوس بیشتر شد. صداهایی که با خنده و یادآوری خاطره ها آغاز و در نهایت به ترانه خواندن و دست زدن و شادمانی کردن منجر شد. انگار که دارند می روند تا در شرکت استخدام شوند!

اتوبوس یک ربع مانده به ۹ صبح به طرف بلوار گلستان حرکت کرد و جلوی هتل نیشکر برای سوار کردن سه تن دیگر از نویسندگان- که در این منطقه ساکن بودند- ایستاد و سپس به راه خود ادامه داد؛ اما در ابتدای خیابان ۲۲ بهمن که به بلوار شهید هاشمی نژاد منتهی می شود دوباره ایستاد و آخرین داستان نویس جای مانده را در آغوش گرفت و حرکت کرد و معنی مطلا بودن وقت را هم بیشتر فهمیدیم!

اتوبوس پس از یک دور ۱۸۰ درجه ای به دل جاده قدیم زد تا زودتر مسافران اش را- که همچون نوجوانانی که در روز نخست مدرسه سرشار از انرژی و شو و شوق هستند و از قضا به جای کلاس درس، اتوبوس را روی سر خود گذاشته بودند- در محل کشت و صنعت میرزا کوچک خان( کیلومتر ۷۵ جاده اهواز خرمشهر) پیاده کند!

نیستانی سبز، شکرستانی قهوه ای!

* عبور از دل کویر!

از پنجره های چپ و راست اتوبوس که با پرده های خوش رنگ پوشانده شده بود تا مسافران از شر گرما در امان باشند، بیرون را نگاه کردم اما جز بر و بیابان و گاهی نخاله های ساختمانی و فضاهای دل گرفته- که به هر بیننده ای دهن کجی می کردند- اثری از سرسبزی و درختان چشم نواز ندیدم؛ انگار که اتوبوس به دل کویر لوت زده بود! اما از آنجا که فضای خنک داخل اتوبوس از بمب خنده و شادی و صداهای یکی دونفر از نویسندگان خوش صدا لبریز شده بود؛ اندوه بیابانی و کریه بیرون از اتوبوس را از دل و ذهن پیاده کردم تا ایمان بیاورم به مسوولان مربوط که عقیده دارند:" سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند" اما شوربختانه یا شیرین بختانه سر ما درد می کرد و می کند برای دستمال بستن و دستمال بازی و هکذا توشمال یا تشمال زدن!

  وقتی تنها باشی و غمگین، مسافت یک ساعته چند ساعت طول می کشد! انگار زمان از حرکت می ایستد اما زمانی که با جمعی هنرمند و نویسنده و شاعر فعال و مشتاق همراه شوی عقربه های زمان آن چنان می دوند که حتا وسیله حمل و نقل تان را انگار رو به جلو هل می دهند!

 هلهله دوستان همچنان ادامه داشت که اتوبوس متوقف شد و ندای رسیدیم رشته شادی را برید و با پیاده شدن سرنشینان، اتوبوس آرامش پیشین خود را باز یافت!

نیستانی سبز، شکرستانی قهوه ای!

* مردی که نگهبان حیوانات است! 

"علیرضا ثابت" رییس روابط عمومی کشت و صنعت میرزاکوچک خان و "عبودی" رییس اداره تولید دوم حوزه کشاورزی که با صراحت گفت: نگهبان و حامی حیوانات از جمله گرازها و نیز پرندگان است! به استقبال داستان نویسان و شاعران آمدند و بازدید از مزارع سرسبز و آماده برداشت نیشکر- البته در ۲۵ مهر- آغاز شد.  

باورکنید اگر خبرنگاران به جای نویسندگان در این بازدید حضور داشتند، این دو مسوول این همه پرسش باران نمی شدند!

پرسش هایی از قبیل: چرا نیشکر؟ چرا چغندر قند کاشته نمی شود؟( در حالی که چغندرقند هم در زمین های شرکت کاشته شده بود) چرا نیشکرها را می سوزانید؟ با آلودگی های محیط زیستی از جمله آب های زیر زمینی چه می کنید؟ و چند چرای دیگر که البته این دو نفر و نیز آقایان"شیرالی" و "شکفته" مسوولان حوضچه های پرورش ماهی و واحد شکر قهوه ای، "محسن کریمی" مدیر تجهیزات مکانیکی و همچنین "سیدحسن موسوی" مدیرعامل و "محمود هاشمی زاده" معاون کشاورزی، "عزیز باوی" مدیر منابع انسانی و "خالد لویمی" معاون صنعت این شرکت با آمار و ارقام به پرسش های بی شمار نویسندگان پاسخ های مناسب دادند که در صورت رهایی از تنبلی در خبرها و گزارش های دیگر مکتوب خواهم کرد.

البته لازم است به بازدید داستان نویسان و شاعران خوزستانی از سه حوضچه آب شور پرورش ماهی، نخلستان سربرافراشته- که هنوز سینه های شان مزین به خارک و رطب بود و چندی پیش در تکیه های شرکت در جاده اهواز به خرمشهر پذیرای زایران اربعین بود و همچنین کارخانه شکر قهوه ای که با آغاز به کار خط تولید آن اشتغال ۳۰ نفر را به طور مستقیم و ۱۵ نفر به صورت غیر مستقیم(فصلی) از نیروهای کار منطقه و شهرستان خرمشهر را فراهم کرده است اشاره کنم.

نیستانی سبز، شکرستانی قهوه ای!

* تولید ۷ هزار تُن شکر قهوه ای در سال

کارخانه ای با تولید ۷۰ تن شکر قهوه ای در روز که برای یک دوره صد روزه کاری در مجموع هفت هزار تن در سال تولید خواهد کرد که البته قابل ارتقا و توسعه هم هست.

هر کدام از داستان نویسان و شاعران بازدید کننده از شرکت- که با اقامه نماز، ناهار را هم در کنار مدیرعامل خوش برخورد و متبسم کشت و صنعت میرزاکوچک خان صرف کردند- از چهره های مطرح ادبیات خوزستان، جنوب و کشورند و در صورتی که مورد حمایت های مادی و معنوی قرار گیرند می توانند با کوشش بیشتر در انجام امور خود در بخش های فرهنگ و هنر و ادبیات، در توسعه و عمران و آبادانی استان و آگاهی بیشتر جامعه از خدمات ایثارگرانه دست اندرکاران شرکت های دولتی، تعاونی و خصوصی به ویژه شرکت توسعه نیشکر و صنایع جانبی بیش از پیش موثر باشند.

* دیدار دوست پس از ۱۷ سال

در نشستی که با مدیرعامل و معاونان شرکت داشتیم یکی از دوستان و همکاران فعال در روزنامه روزان را پس از گذشت ۱۷ سال دیدم و او- که میهمان شرکت بود- کسی نبود جز دکتر غلامرضا مومنی رییس دانشگاه مهر اروند در شهرستان آبادان که خاطرات دهه هشتاد روزنامه نگاری را سر میز ناهار و در کنار مدیرعامل آفتابی کرد!   

گرفتن عکس و تصویر برداری از فعالیت های کشت و صنعت میرزاکوچک خان و همچنین تصویربرداری و ضبط صدای کارشناسان، مدیرعامل و معاونان شرکت از دیگر راه کارهای نویسندگان و شاعران خوزستانی بود تا بهتر، واقعی تر و ملموس تر بتوانند در بخش های شعر، داستان و مقاله ی نخستین کنگره ملی ادبی شکرستان شرکت توسعه و صنایع جانبی، هنر خود را مکتوب و ارایه کنند.

نیستانی سبز، شکرستانی قهوه ای!

زمانی زنگ پایان بازدید روز دوشنبه هفدهم مهر ماه ۱۴۰۲، به صدا درآمد که شاعران و نویسندگان و مسوولان کشت و صنعت میرزاکوچک خان عکس هایی به یادگاری در کنار هم گرفتند و سپس بازدید کنندگان ضمن خداحافظی سوار اتوبوس شرکت شدند و به سمت اهواز حرکت کردند و یک روز خوشی را در تاریخ خوزستان به ثبت رساندند.

* طبیعت بی جان در دل خوزستان!

روزی که در خود شرکت و نیز اطراف و اکناف آن اگرچه سبز و لبریز از شادی و نشاط بود اما هرچه اتوبوس از شرکت دور و به اهواز نزدیک می شد، اطراف جاده که زمین های خشک و بی روح را در آغوش گرفته بود با حسرت به هنرمندان نگاه می کردند؛ آن هم بزرگانی همچون: فردین کوراوند- محمد امین کاملی- جانان مظلومی- مریم پروانه- مرجان ظریفی- ندا قنبری- پوران مظلومی- بهاره اله بخش زاده- باران اکبری- آزاده بهروز- عاطفه کاملی- مژگان دشتستانی- حسین بازپور- سید عباس کاظمی- سید گودرز مردان پور- امیر عکاشه و منوچهر افشاری که می خواستند دل شان را به طبیعت سر سبز اطراف جاده خرمشهر- اهواز خوش کنند نه طبیعت بی جان!

در حالی که هنرمندانی از کنار زدن پرده های اتوبوس خودداری کردند و شور و نشاط دوران مدرسه ای خود را بار دیگر تا رسیدن به اهواز می خواستند به نمایش بگذارند، از رادیوی اتوبوس صدای"عبدالحسین مختاباد"- که دیوان شیخ بهایی را گشوده بود- به گوش رسید، به ناگهان سکوت، جای همهمه نشست:"تا کی به تمنای وصال تو یگانه/اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه/خواهد به سر آید، شب هجران تو یا نه؟/ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه/جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه"...

گزارش از: حبیب اله بهرامی بیرگانی- اهواز

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید