نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
اهواز- حبيب نيوز: "شهرام گراوندي" نويسنده، شاعر، منتقد، متفكر و از روزنامه نگاران پيشكسوت و صاحب سبك- كه مثل آب خوردن به مسايل و مشكل هاي جامعه مي پردازد- اين بار درباره خبرنگار و اين كه خبرنگار واقعي كيست دست به قلم برد و اين نوشته را خطاب به برادر نويسنده و روزنامه نگارمان "هادي خوش سيما" و نيز "ماهان محمد زاده" نوشت كه چند روز گذشته مراسم صميمانه اي در روز خبرنگار براي "پدرام طاهري" از روزنامه نگاران مجرب خوزستاني در شركت توسعه نيشكر استان ترتيب داد.
گفتني است: "پدرام طاهري" مدت ها است از يك نوع بيماري چشمي با عنوان"آرپي" رنج مي برد و نيازمند همكاري و همياري همه است از جمله مسوولاني است كه اين عزيز مدت 15 سال عمر و چشم هاي خود را بي آن كه حقوقي دريافت كند، پاي صحبت هاي شان نشست و آنان را به جامعه معرفي كرد بي آن كه قدر او در طول اين سال ها گرامي داشته شود.
يادداشت "شهرام گراوندي" را با هم مي خوانيم:
وضعیت روزنامهنگاران ( آن دسته از واقعیهایش را میگویم و نه بقالها و کاسبها و تاجر مسلکها و نه آن ها که روزنامهنگاری را پل و سکویی کردند تا با لابی و اعمال نفوذ و فشار و سفارش خود و بستگانشان را بچپانند در این اداره و آن سازمان با حداقل مدرک تحصیلی و تخصص که از مواهب حقوق و بیمه و غیره و ذالک انتفاع ببرند) روز به روز بدتر میشود.
چرا که روزنامهنگاران واقعی تن به معامله و زد و بند نمیدهند.
همین یک دلیل میتواند علت روشنی باشد برای بیمه نداشتن، درد معاش داشتن، خانه نداشتن، ماشین خوب سوار نشدن، گرفتار زندگیهای درب و داغان بودن، مبتلا به انواع و اقسام بیماریهای مختلف بودن، دندانهای ناسالم داشتن، عصبی بودن ووو.
روزنامهنگار واقعی زمانهی ما زندهیاد سیروس رادمنش بود که پنج شماره ویژهنامهی آرمان را در واقع با جوهر خون اش منتشر کرد. در سالهای ۸۲ تا ۸۳ و در ۵ شماره ویژهنامهاش حداقل ۲۰ مقالهی درجه یک فلسفی، ادبی، سینمایی، تحلیلی ووو از بهترینهای آن روزها درآورد و تنها یک آگهی ۱۲ کادری از شهرداری وقت داشت که همان یک آگهی هم نقد نشد!
"منصور محرابی فرد" شهادت بدهد! "محمد صفری" شهادت بدهد!
روزنامهنگار واقعی زمانهی ما "بهروز صالحی" است که از سال ۴۵ دارد کار ژورنالیستی میکند و برای دوا درمان مریضیاش خانهاش را چوب حراج میزند و اگر ادارهای، جایی، کمکی کرد، قدردان است و اگر نکرد، فریاد نمیزند و خود را طلبکار نمیداند!
روزنامهنگار واقعی زمانهی ما "غلامعباس بختیار" است که از سال ۵۲ با دهها نشریه فعالیت کرده، نوشته، و نه بلد بوده و نه خواسته و نه تن داده به سکه دادن به این و آن تا چهارتا آگهی و وعدهی حضور در مناقصه مزایده و کارهای پیمانکاری به او بدهند و نه کسی تا امروز میداند که غلامعباس حتا خانه ندارد، بیمه اگر هست، بیمهی کارگری است که دارد در این هوای جهنمی و در این سن و سال پیری زیر نظر یک شرکت وابسته به ملی حفاری آچار میچرخاند و عرق میریزد تا پایان ماه شندرغاز حقوق دریافت کند.
روزنامهنگار ما "بیژن خدادادوند" است که هرجا رفته، صفحهی ورزشی پر و پیمان منتشر کرده، مصاحبه و گزارش تهیه کرده، اصلن نمیداند اینترنت یعنی چه، ویژهنامهی شهرستان درآورده برای این و آن، و بعد هم انداختهاندش بیرون؛ رفته با یک موتور درب و داغان، پیک پیتزا فروشی شده، امروزه به آخر خط رسیده، مستأصل شده، و فکر خودکشی امان اش نمیدهد.
روزنامهنگار واقعی ما "رضا بختیاریاصل" است که کافی بود به او یک سوژهای داده شود و با ذهن شناور و بیقرارش یک صفحه، نه!، دو صفحهی بزرگ روزنامه مطلب به شما میداد و خدا میداند امروز کجای انزوای اهواز گم شده است.
روزنامهنگار واقعی یعنی "شیخ جهانگیر محمودی" (با اینکه به شخصه با ایشان قهر هستم)، ولی کسی است که بدتر از رضا بختیاری اصل، اگر کوک شود، ۸ صفحه روزنامه را در یک شب تولید میکند و به شما تحویل میدهد و امروز اوضاع اش از هر چیزی که فکرش میکنید خرابتر است. پشت جهان واژهها سنگر گرفته، تا زندگی پر از ادبار و فقر شریف اش را کسی نبیند.
بله! در یک فضا و شرایط تعریف شده و منضبط، روزنامهنگاران واقعی باید توسط مدیران مسوول نشریات بیمه شوند، حقوق و اضافه کار دریافت کنند، بانک عاملی باشد که با سفارش و تعهد ارشاد یا خانهی مطبوعات، وام بدون بهره دریافت کنند و صاحب خانه و ماشین شوند. مخارج درمان آنها با شایستهترین بیمهی ممکن پوشش داده شود، کسی دست یاری به سوی همنوعان دراز نکند، در خصوصی و عمومی کمک نخواهد، حرمت و شان روزنامهنگار حفظ شود، قدر تولیدکنندگان محتوا دانسته شود ووو.
ولی اکنون که چنین شرایطی وجود ندارد و تنها به تعداد انگشتهای یک دست هم نداریم مدیران مسوولی که حقوق کافی و معادل کاری که نیروهای نشریه میکنند را پرداخت میکنند. واقعن باید به کجای این شب تیره آویخت قبای ژنده و کپکزدهی روزنامهنگاری استان خوزستان را؟!
چرا فلان روزنامهنگار ما آستانهی صبرش به سر آمده و هر لحظه ممکن است خودزنی کند؟!
چرا فلان روزنامهنگار ما آرزو دارد تا همین مشهد مقدس برود و همین مسافرت داخلی که با قطار هم شاید سه چهار تومان بیشتر برایش آب نخورد و شرمندهی فرزند بیمارش که خواب امام رضا(ع) را دیده، شده و رو ندارد به کسی این موضوع را در میان بگذارد، باید کارش به اینجا و به این نقطه برسد؟!
چسبیدههای قدیمی و جدید، زودآمدههایی که فکر میکنند دیر رفتهاند و از صبح تا شب نشریات دیگران را چک میکنند که چه کسانی آگهی گرفتهاند و حتا مدیران روابط عمومی را تهدید میکنند که اگر آگهی به ما ندهی مثل برق و توفان روی سر شما آوار میشویم، ال میکنیم، بل میکنیم، ووو " مجالی برای تنفس و باز بودن و سوی چشم نازنین امثال پدرام طاهری و دیده شدن او " نمیگذارند.
*متشکرم از "وحید کیانی" برای تدارک این برنامه.
*متشکرم از حبیب اله بهرامی، برادر عزیز و استاد خودم.
*متشکرم از دکتر محمد جوروند که ۵ میلیون تومان به پدرام عزیز هدیه دادند.
ببخشید که متن طولانی شد. درد دلی بود که اگر نمینوشتم، سبک نمیشدم.
شهرام گراوندی
ارسال نظر به عنوان مهمان