امروز:
پنجشنبه - 13 ارديبهشت - 1403
ساعت :

بازگشت

اهواز- آرزو کهوازی:

"ما در نمایشنامه "آرش؛ روایتی دیگر" با موقعیت‌هایی کاملا انسانی و ملموس مواجه می‌شویم که برآمده از زندگی حقیقی انسانی است و بهرام بیضایی برآن است تا با به‌کارگیری اسطوره و نیز مفهوم و معنای نهفته آن، ناخودآگاه ذهن انسان امروز را بیدار کند.

از آنجا که اسطوره، تصویر نمادین طبیعت است و با ساختار جمعی‌اش به انسان‌ها کمک می‌کند موجودیت و ساختار خود را تعیین کنند، بهرام بیضایی نیز با بازاندیشی در اسطوره آرش در عصر جدید گویی به دنبال پاسخی برای چرایی‌های انسان معاصر از هستی‌اش است.

اکنون نمایش «آرش؛ روایتی دیگر» که با بازخوانی و کارگردانی سیدصادق فاضلی است روایتی زنده و کاملا معاصر از شاهکار بهرام بیضایی را به تصویر می‌کشاند. در نمایش «آرش؛ روایتی دیگر»، به درستی اسطوره به زمان اکنون آمده است و ما مفاهیم و موقعیت‌های این نمایش را تماما در زندگی حقیقی خود تجربه می‌کنیم. مفاهیم و معضلاتی از جمله دغدغه مسکن، روابط انسانی، جنگ، خیانت و غیره.

به گفته‌ جوزف کمپبل (اسطوره‌شناس آمریکایی): «هنرمند کسی است که اسطوره را به دوره و زمانه خود انتقال دهد» و اکنون سیدصادق فاضلی اسطوره آرش را در دل خانواده‌ای جنوبی می‌آورد و این پرسش را مطرح می‌کند که به راستی اسطوره و یا اسطوره‌های زمان اکنون ما چه کسانی هستند و به تعبیری دیگر آرش‌های زمانه‌ ما چه کسانی هستند؛ خانواده‌های جنگ‌زده‌ای که محکوم به ترک دیار و سرزمین‌شان می‌شوند؟ هنرمندانی که نانشان در گرو هنرشان است و یا انسان‌هایی که ناخواسته قربانی سرنوشت می‌شوند؟

بهرام بیضایی معتقد است: عصر اساطیر فقط متعلق به آغاز تاریخ نیست بلکه عصر اساطیر هرگز نمی‌گذرد و انسان در طول تاریخ اسطوره‌های زمان خودش را به نسبت این‌که در کدام لحظه تاریخ و کجای جهان ایستاده، می‌سازد؛ کاری که سیدصادق فاضلی در این نمایش به خوبی از عهده آن برآمده است.

او خانواده‌ای را نشان می‌دهد که برای گریز از بیگانگی‌اش در عصر حاضر به آثار روزگار دیرین پناه می‌جوید؛ به هنر، به تئاتر و به اسطوره آرش. اسطوره‌ای که زاده‌ همین قشر از اجتماع است. مردی ستوربان که گیتی او را برگزید تا به خندگانی گیرد. مرد ستوربانی که آماج آشفتگی است اما به خودش تکیه می‌کند و جانش را در تیر می‌گذارد تا مرز را تعیین کند.

به عقیده بنده سیدصادق فاضلی به آنچه که رسالت و کارکرد راستین نمایش می‌باشد واقف و آگاه است. با ارجاع به نوشته روح‌انگیز راهگانی در کتاب تاریخ نمایش، تئاتر و اسطوره در عهد باستان که: نمایش نمود رنج و مبارزه‌ بشر در دوره‌های تاریخی و آینه‌ تمام‌نمای نیازهای انسان زمان خود بوده است، می‌توانیم ببینیم که نمایش «آرش روایتی دیگر» جز این نیست و نیز همچون ذات نمایش، سرشار از حقانیت است.

خانواده‌ای که آقای فاضلی تصویر می‌کند نمود مبارزه انسان امروز است. هر کدام از اعضای این خانواده به گونه‌ای به دنبال چرایی‌های خود، می‌خواهند موجودیت و ساختار خود را تعیین کنند.

 آنها به دنبال هویت و گذشته گمشده خود هستند؛ گذشته‌ای که به واسطه جنگ متزلزل شده است و چه دقیق برخی دیالوگ‌های نمایش به درستی موقعیت کنونی خانواده را نشان می‌دهند. آرش کیست!؟ همان که می‌شناختی! مرزنشینی نادان... راه‌نشینی از آن‌سان که زندگی‌شان به تاراج می‌رود... .

نمایش انعکاس وسیعی است که از بافت آن می‌توان راهی به جهان اندیشه‌ شگفت‌انگیز اساطیری و کهن گشود و سیدصادق فاضلی به درستی به موازات جهان پراضطراب و اسطوره‌ای آرش، جهان پراضطراب و پرتنش خانواده‌ای جنوبی را نشان می‌دهد که همچون آرش بهرام بیضایی، محکوم به سرنوشت اجباری خود هستند.

خانواده‌ای که چون آرش، نانشان در گرو باد است و سخت‌ترین جنگ‌افزارش تئاتر است و خانه اجاره‌ای‌شان هر لحظه با تهدیدهای صاحب. خانه به زمان تخلیه نزدیک می‌شود.

اما این آدم‌ها در این شرایط سخت و بحرانی به رسالت‌شان، یعنی هنر تئاتر، ادامه می‌دهند و این شاید استعاره‌ای است از وضعیت بحرانی تئاتر در خوزستان! که هنرمندانش در شرایطی بغرنج با تمام مشکلات، این چراغ را روشن نگاه داشته‌اند.

در صحنه پایانی این نمایش آنگاه که این خانواده مجبور به ترک خانه اجاره‌ای خود هستند کارگردان حجت را بر مخاطب تمام می‌کند و خروج بازیگران از قاب جادویی صحنه را مصداق حقیقی دیالوگ درخشان نمایش می‌سازد؛ من از خانه بسیار دورم و دریغا که خانه‌ایی باشد... .»

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید