امروز:
شنبه - 1 ارديبهشت - 1403
ساعت :

رسالت یک نویسنده ارتقای اجتماعی و آگاهی افراد جامعه است

 

دو روز است دارم فکر می‌کنم اولین جمله این مطلب را چطور شروع کنم.

اول خواستم بنویسم «سه استاد» بیش از هر چیز یک کتابسازی مفتضحانه است. اما می‌دانم در بین دوستان نویسنده‌ام کسانی جعفر مدرس‌صادقی و دنیای داستانی‌اش را دوست دارند و ممکن است آزرده شوند یا تصور شود که من چون جنس داستان مدرس‌صادقی را دوست ندارم و مثلا ابراهیم گلستان را دوست دارم جبهه گرفته‌ام.

پس بهتر است این جور شروع کنم: «سه استاد» یک کتابسازی به غایت آشکار و بی‌سبب است که می‌توانست اساسا نوشته نشود. اگر تا به حال بدترین کتابسازی در زمینه داستان کوتاه سه جلدی دکتر حسین پاینده به نام داستان کوتاه در ایران بود، امروز «سه استاد» به آسانی گوی سبقت را از این کتاب می‌رباید. 

 

یک کتابسازی به‌غایت آشکار و بی‌سبب

 

من برای جعفر مدرس‌صادقی احترام زیادی قایل‌ام؛ هرچند از اساس جهان داستانی و قصه‌ها و زبان وی را دوست ندارم اما بی‌حاشیه بودنش و در این باند و آن باند نبودنش و در انزوا متمرکز شدنش بر داستان از او شخصیت قابل احترامی برای من می‌سازد. با این وصف «سه استاد» بیش از آنچه بشود نقدش کرد بد است.

به قول شمیم بهار در همین کتاب، اصلا کتاب قابل نقد نیست. کل انرژی کتاب صرف این شده که بگوید گلستان چه نویسنده بدی و شمیم بهار عجب استاد بی‌نظیری در داستان بوده. این شیوه برای من آشنا است.

سال‌ها در شاعران و روزنامه نگاران دیده‌ام که افراد متوسط را در برابر افراد برجسته بزرگ کنند. طبعا زیر سایه متوسط‌ها بیشتر می‌شود عرض اندام کرد.

 

الگوی کلی بررسی داستان‌ها در کتاب «سه استاد» آوردن خلاصه‌ای مغشوش از داستان است و یک جمله در انتهای آن که چه داستان خوب یا بدی! درباره داستان‌های گلستان به نظر می‌رسد الگو ثابت است؛ خلاصه داستان آورده می‌شود و در انتها مدرس‌صادقی می‌پرسد: «خب که چی بشود!؟»

جالب است که من همیشه این جمله را بعد از خواندن رمان‌ها و داستان‌های او از خود پرسیده‌ام، اما در خلوت خود و نه مکتوب در کتاب. این روش نقد و بررسی و حتی بررسی هم نیست. بگذریم که بعضی داستان‌ها را نویسنده اساسا نفهمیده است؛ ماهی و جفتش، مردی که افتاد، لنگ و ظهر گرم تیر از این دسته‌اند.

کاش پیش از نوشتن کتاب بخش مربوط به تحلیل این داستان‌ها را در کتاب تئوری تمثیل من، یعنی «داستان‌های پشت پرده» از نظر می‌گذراند یا تحلیل داستان ظهر گرم تیر را در «شهر یک داستان» که به تازگی درآمده است. آن گاه ممکن بود حتی خلاصه‌نویسی او از داستان تغییر کند.

 

یک کتابسازی به‌غایت آشکار و بی‌سبب

 

من می‌دانم دوستان مدرس‌صادقی این یادداشت مرا برای او خواهند خواند پس به او بگویند که من در پایان یادداشت از او عذرخواهی می‌کنم برای این تندی.

ولی راستش در برابر کتاب بد ساکت شدن را نتوانم؛ به احترام اسم‌های گمنامی که کتاب‌های بسیار بهتری نوشته‌اند اما همین ناشری که این کتاب را چاپ کرده قطعا کتاب آنها را برای انتشار رد می‌کرد.

 

روی دیگر سخن‌ام با ناشران به ظاهر معتبری مثل مرکز و ققنوس است؛ لزوم داشتن یک ویراستار خوب به مراتب ارجح است بر چاپ کتاب‌های متوسط و عبث از نام‌های نامی.

تا خوانندگان غلط‌های املایی آشکار مثل صقیل به جای ثقیل را به پای نویسنده نگذارند!

آرش آذرپناه

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید