تا شاخهی یاس معطر را شکستند
در کوچهها آیات کوثر را شکستند
خونین جگر شد مجتبی تا دید آن روز
با ضرب سیلی سبط اکبر را شکستند
زینب برایش جانماز و چادر آورد
تا شیشهی عطر پیمبر را شکستند
رنگین کمان شد پیکر نیلی زهرا
قد قامت صلاة مادر را شکستند
با ریسمان دست علی را بسته بودند
با میخ در، بازوی همسر را شکستند
با سقط آن شش ماههی مظلوم می دید
گلدانِ گل با شاخهی تر را شکستند
از داغ محسن فاطمه فریاد می زد
فضه مرا دریاب این در را شکستند
با هتک حرمت به حریم کبریایی
عقد اخوت با کبوتر را شکستند
او اعتراضش را خطابه می نمود و
نامردمان محراب و منبر را شکستند
دنیا بگو زن زندگی آزادیات کو؟
پهلوی یک زن قلب دختر را شکستند
ارسال نظر به عنوان مهمان