امروز:
يكشنبه - 30 ارديبهشت - 1403
ساعت :

  شبکور شب گزیده ام ای ماه زمهریر

 با آفتاب صبح سراغی زمن بگیر

 خسته به روی تاب دو زانو نشسته ام

 دست مرا بگیر بلندای سربه زیر

 در انتظار آمدنت دل زدست رفت

 باز آمدی به دیدنم اما چه دیر دیر

 من در جنون عشق به کیفر رسیده ام

 تقدیر من نبود چنین ترک ناگذیر

 اکسیر چاره نیست پری که در آتش ست

 راز مرا که خواند زسیمرغ در ضمیر؟

 ای سایه ای که ظهر زمن رو گرفته ای

 تنها به زیر رقص قدم های من بمیر

 هرگز نخواستی که باور کنی هنوز

 تک بیت ناب هرغزلم در مقام پیر

 شب را و روز را که دیده کنارهم؟

 من از تبار سنگم و اما تو از حریر

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید