نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
حبیب خبر- دکتر لفته منصوری:
"نارفیق" مجموعهی ۱۸ داستان کوتاهِ کوتاه یا داستانک و ۴ قطعه شعر کوتاه، در ۸۸ صفحه از علی جمشیدیان (غفور) در سال ۱۴۰۲، توسط انتشارات معتبر اهواز، به قیمت ۶۰ هزار تومان به زیور طبع و نشر آراسته شده است.
"علی جمشیدیان (غفور) متولد ۱۳۳۳ در شهرک نفت سفید از توابع هفتگل و مسجدسلیمان. دوران ابتدایی را در همین محل گذرانده و سپس برای ادامه تحصیل به اهواز مهاجرت کرده است.
دوران متوسطه را در دبیرستانهای اهواز سپری کرد. سپس در سال ۱۳۵۲ وارد دانشسرای تربیتمعلم شد و دو سال آموزش دبیری را طی کرد، پس از آن برای خدمت سربازی اعزام شد و بهعنوان سپاهی دانش آن زمان در یکی از روستاهای بخش زاغه لرستان مشغول خدمت شد.
از دوران دبیرستان علاقهی فراوانی به ادبیات داشت و به همین دلیل شروع به نوشتن کرد. در آن زمان چاپ کتاب مراحل سختی را داشت و نتوانست مطالب خود را بهصورت کتاب درآورد. نوشتههای او گاهی واقعی و یا تعدادی تخیلی هستند.» (ص 8-7).
آشنایی من با نویسنده در حد همین چند سطر مقدمه کتاب اوست؛ بنابراین در این یادداشت به اثر میپردازم تا به مؤثر.
بنا بر تعریف میر صادقی: «داستانک» یا داستان کوتاهِ کوتاه[1]؛ داستانی به نثر است که باید از داستان جمع و جورتر و کوتاهتر باشد و از ۵۰۰ کلمه، کمتر و از ۱۵۰۰ کلمه بیشتر نباشد و در آن عناصر پیرنگ و شخصیتپردازی و صحنه، مقتصدانه و ماهرانه صورت گرفته باشد.[2]
بهجز آخرین داستانِ این مجموعه با عنوان «دامن سفید» که ۷۴۰ کلمه است، تعداد کلمات بقیه داستانکها زیر ۵۰۰ کلمه هستند.
رمان و داستان کوتاه از یک جنساند، شکل داستانی واحدی دارند. عمدهترین تمایزشان بلندی اولی و کوتاه بودن دومی است؛ که در ظاهر فقط جنبه کمی دارد، اما بهواقع ناهماهنگیهای کیفی مهمی پدید میآورد. بهطوریکه رمان و داستان کوتاه را به دو گونه متفاوت از یکشکل واحد تقسیم میکند.
بلند بودن رمان به رماننویس امکان میدهد که شخصیتهای بیشتری بیافریند. آنان را باحوصله و عمق بیشتری درونکاوی کند و نشان بدهد که اندیشه آنان چگونه درنتیجه برخورد با زیروبم زندگی و کسب تجربه، دگرگون میشود. درحالیکه نویسنده داستان کوتاه به دلیل کوتاه بودن با فرصتی که در اختیار دارد، ناچار است بیشتر به آشکار کردن درون یکی دو قهرمان داستانش بسنده کند. درعینحال اگر مایل باشد، میتواند در همین فرصت کوتاه دگرگونیهای زیادی را به تصویر بکشد.
اما نگاه من از منظر دانش جامعهشناسی به کتاب، بدین دلیل است که داستان کوتاه کمتر موضوع نقدهای جامعهشناختی بوده است؛ زیرا پژوهشگران این حوزه رمان را قالب متناسب با واقعیت زندگی میدانستند. پس از ورود ماشین به جوامع، از سویی، زندگی سرعت بیشتری پیدا کرد و مردم فرصت کمتری برای مطالعه داشتند و از سوی دیگر، پرداختن به فرد بهجای جمع در ادبیات رواج پیدا کرد.
امروزه، داستان کوتاه قالبی مناسب برای نمایاندن احساسات و افکار انسان است و افکار و احساسات انسان درنتیجه زیست در اجتماع و برخی عوامل دیگر شکل میگیرد، پس با بررسی داستانهای کوتاه هر دوره، میتوان به اطلاعاتی درباره شرایط اجتماعی آن دوره دستیافت. با توجه به جایگاه مهم این قالب ادبی در داستاننویسی امروز، بررسی ظرفیتهای آن برای انواع نقدهای ادبی ضروری به نظر میرسد.
در ادامه به برخی داستانکهای مجموعه داستان «نارفیق» میپردازم:
نویسنده در داستانک «استخدام رسمی» تلاش کرده به زندگی سخت نیبُرهای نیشکر بپردازد. او در این داستانک به کیفیتها و مختصات جغرافیای بومی و ناحیهای وفادار مانده و بر محیط و قلمرو خاصی در اینجا - هفتتپه- تمرکز یافته است.
نیبُرها غیربومی و از استانهای دیگر بهصورت فصلی و موقت در هنگام برداشت نیشکر بهکارگیری میشوند. در زیر گرمای داغ خوزستان کار میکردند. «خیلی از آنها را یا مار زده بود یا توسط گراز پاره شده بودند» (ص: 24). حقوق اندکی دریافت میکردند.
در پایان داستانک آمده است:
- ابراهیم را مار نزده، گراز پاره نکرده، ابراهیم را گرمای جنوب خورده، ابراهیم را آب خورده ...
یکی از کارگرها گفت:
- به زن و بچهاش چه بگوییم؟ دراینبین یکی دیگر گفت:
- می گیم ابراهیم را توی کانال استخدام رسمی کردند ...! (ص: ۲۶)
همانطور که گفتم تفاوت عمده رمان و داستان کوتاه در قابلیت رمان برای بیان بیشتر دربارهی اشخاص، صحنهپردازی، وقایع و درونمایه، نهفته است. با تمام این تفاسیر، داستان کوتاهی که خوب پرداخته شده باشد با فشردن این عناصر برای رسیدن به یک تأثیر همانند، میتواند بهاندازه یک رمان مؤثر باشد.
مساله این نیست که یک فرم ادبی از فرم دیگری بهتر است یا نه؟ بلکه مهم این است که آیا هر قطعه داستانی که میخوانیم، میتواند با یک روش نمایشی منسجم و روشن ما را به درک عمیقتری از شرایط انسانی وادار کند یا نه؟!
نویسنده در داستانک «استخدام رسمی» با ۳۵۰ کلمه، توانسته است با پیرنگ مناسب، یک داستان واقعی را برای ما روایت کند.
برخلاف «استخدام رسمی»، علی جمشیدیان در داستانک «نارفیق» با ۳۷۰ کلمه به رمانهای روانی که بیشتر با زندگی روحی، عاطفی و ذهنی شخصیتهای داستانی سروکار دارند، نزدیک میشود.
یکی از روشهایی که در رمانهای روانی استفاده میشود، جریان سیال ذهن است. در این شیوه از داستاننویسی، نویسنده بهجای نقل وقایع عینی به ذهن شخصیتهای داستان وارد میشود و افکار و ذهنیاتِ شخصیتهای داستان را بدون نظم و ترتیب خاصی در اختیار میگذارد و در این رهگذر، زمان و زبان و سایر ویژگیهای داستانی را در هم میشکند و از اصول و قواعد ذهن (آشفتگی و بینظمی و بیزمانی) پیروی میکند.
نویسنده در این داستان کوتاهِ کوتاه سه شخصیت دارد؛ عزرائیل و پیرمردی که عزرائیل برای قبض روح او آمده است، بهعنوان شخصیتهای اصلی و خودش که در نقش راوی شاهد قرار دارد.
هدف نویسنده در داستانک «نارفیق»، دادن تصویر بلا واسطه از افکار و احساسات شخصیتهای اصلی داستان است. ازاینرو پیرنگ، کمترین اهمیت را دارد و بازگویی رویدادها، بیشتر برای نشان دادن تأثیری است که حوادث در نگرشهای شخصیتهای اصلی باقی میگذارد. این داستان فرجامی گشوده دارد و نوعی منحنی عاطفی در بطن خود دارد که فرازوفرود احساسات شخصیتهای اصلی درباره موضوع «مرگ» را بیان میکند.
علی جمشیدیان در داستانک «باباد» با ۲۷۰ کلمه به خزان میپردازد. در این داستانک مدرن، عنصر پیرنگ اهمیت کمتری مییابد. چراکه آنچه اهمیت دارد واقعه و آنچه در دنیای بیرون اتفاق میافتد، نیست. بلکه تأثیر واقعه در ذهن است، ازاینرو، داستانک باباد از اجزای مشخص با روابط منطقی پیرنگ برخوردار نیست و پایان داستان با ابهام همراه است.
نویسنده در «شوق پرواز» دو شخصیت جوجه گنجشک و مادرش و خود نویسنده بهعنوان راوی، نقشآفرینی میکنند. نویسنده در این داستانک از بیان صریح درونمایهی داستان پرهیز میکند و شیوههای غیرصریح را برای تصویر و تشریح آن برمیگزیند. درونمایه را در افکار و عواطف و تخیلات شخصیتهای داستان میگنجاند و خواننده از طریق تفسیر این افکار و تخیلات و تعبیر موضوع داستان، به درونمایه داستان پی میبرد؛ زیرا هرچه درونمایه ظریفتر و غیرصریح تر ارائه شود، تأثیرش بر خواننده بیشتر است.
شخصیت در داستان مدرن، با توجه به فردگرایی در این عصر، معمولاً فردی منزوی و تنهاست. «تنهایی»، مهمترین دستاورد فردگرایی است و ناآرامی روح مدرن، زادهی ناهمخوانی فرد است با گروه و جمع. احساس بیگانگی با جامعه و حتی با خود، انسان مدرن را در تعارض و رویارویی با جامعه و گاه با خود قرار میدهد. این مضمون مهم داستان مدرن، با مهارت در داستانک «مردی که از صف بیرون شد» قرار دادهشده و نویسنده بهخوبی توانسته است تعارض فرد و جامعه را نشان دهد.
«... در این گیرودار تنها من بودم که برای حسن و اجتماعی که او را دیوانه کرده بودند، گریستم ...» (ص: 16).
همانطور که تقی زاده گفته است: داستان کوتاه را در ادبیات فارسی میتوان ازلحاظ انضباط و دقتی که در ساخت و پرداخت آن به کار میرود با غزل مشابه دانست، یعنی با سنجیدهترین و ماندگارترین و شاعرانهترین قالب؛ شعری کوتاه و ساده است و با همه تنوع بیانی دارای کلیت و تمامیت است. یک غزل کامل، مثل یک داستان کوتاه کامل، ترکیبی ارگانیک دارد.
نخست در ذهن شاعر شکل میگیرد و سپس روی کاغذ میآید. در غزل ترکیبها و واژهها با سختگیری تمام انتخاب میشوند. نوشتن یک داستانِ کوتاهِ خوب نیز مثل پرداخت یک غزل ناب کار سادهای نیست و مایه و قریحهی ویژهای میخواهد و برخلاف رمان، حتی یک لغزش کوچک فنی، کارش زود آشکارا میشود. داستان کوتاه و غزل هر دو از وحدتی درونی بهرهمند و در هر دو، هرچه هست ابتکار است و نوآوری و شیوایی و زیبایی.
مجموعه داستان «نارفیق» علی جمشیدیان بهعنوان نخستین کتاب این نویسنده خوزستانی، تجربهای موفق به شمار میآید و انتظار میرود آثار دیگر او، در حوزه اقلیم خوزستان و بهطورکلی مکتب جنوب، زوایای بیشتر و بهتری از زندگی مردم این خطه را بکاود. برای این نویسنده خوزستانی آرزوی موفقیت میکنم.
منابع:
میر صادقی، جمال (1394)، ادبیات داستانی، چاپ هفتم، تهران: نشر سخن، ص 305.
تقی زاده، صفدر (1372)، شکوفایی داستان کوتاه در دهه نخستین انقلاب، تهران: انتشارات علمی، ص 3.
ارسال نظر به عنوان مهمان