نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
روز (26 آذرماه 98) رفیقم را بدرقه کردم؛ بدرقه ای بسیار سخت و حزین. بدرقه ای که سختی آن، فراق بود و حزین بودنش، وفات.
شصت سال و اندی از عمر را با هم و کنار هم و همسفر بودیم. دراین مدت، گفتیم و نوشتیم و سرور و غم را با هم تجربه کردیم. اما هرگز این چنین جدایی را نمی پنداشتم.
او رفیقی بود نجیب و بامرام و یاری رسان. در رفاقت اش، رقابت بود، اما نیرنگ نبود.
گفتار و مرامش همانند آسمان صاف خدا و کردار و رفتاری هم چون آب زلال داشت.
در رفاقت عزت و حجت را سرود و به دیار روشنایی شتافت و مرا در این وادی تار و تاریک گذاشت.
رفیق ام مردانگی و مرام ارزشی قلم ورزش را چنان سرود که امروز سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸ صدایش در فضای بهشت آباد و قطعه پیشکسوتان ورزش شانه های صدها مرد و زن بدرقه کننده آقا رضا را لرزاند و سیل اشک بر سیل باران شب گذشته شهر اهواز جاری شد.
رفیق ام آن قدر نجابت و صداقت اش جذاب بود که همه برای بدرقه اش آمدند.
حتا آنانی که در دوران حیات اش، بر او تاخته و بر قلم اش تازیانه زده بودند، آمدند تا حلالیت بگیرند.
امروز پی بردم بدرقه رفیق واقعی خوش مرام چه سخت است و سخت تر از آن، ایستادن و گریستن بر مزار رفیقی که عزتش رضای خداست و گنجش، گنجاپور باشد.
امروز رفیق ام را بدرقه کردم.
اما توصیه می کنم: قدر رفیق و ارزش رفاقت را بدانیم که رفیق بامرام گنج و سرمایه بی بدیل است.
حسن اهوازی
ارسال نظر به عنوان مهمان