امروز:
پنجشنبه - 6 ارديبهشت - 1403
ساعت :

 

گویی همه غم‌های عالم بر سرمان آوار شده بود.

هر لحظه و هر دم که در آن حوالی قدم می‌زدیم متاثر و آشفته از فاجعه و احوال اطرافیان و عزیزْ از دست دادگان بودیم.

همانان که با خوف و رجا و با چشمانی اشکبار گاهی قدم می زدند، لَختی بر زمین می‌نشستند و لحظاتی فریاد می‌زدند و دمی به جست و جوی عزیزان شان در زیر خروار خروار آوار می پرداختند.

چنان جَو آن حادثه ی هولناک بر ما و حوالی آن مجتمع نافُرمِ مخروب و بد قواره غالب شده بود که نمی‌شد به راحتی بر احساسات خود مسلط گشت.

ماشین آلات به کندی کار می کردند مبادا حادثه ای دیگر اتفاق بیفتد، دوربین های نقشه برداری همواره حرکت ساختمان را رصد می کردند.

اما آنگاه که همه از حرکت باز می ایستادند نفس‌ها در سینه حبس می شد! حتما جسدی یافت شده، آری! نشانه هایی از یک جسد هویدا شده. نیمی از پیکر در زیر آوار و ما بقی عیان است.

نیروهای امدادی و مردمی دست بکار می‌شوند، هر آن احتمال ریزش ساختمان بر سر آنان وجود دارد.

بی محابا به تخلیه اطراف جسد می پردازند پس از چند ساعت درنهایت تهلیل و تکبیر مردم سر به فلک می کشد. آدم می مانَد خوش حال باشد از پیدا شدن جنازه یا ضجه بزند از این مصیبت دردناک!

حادثه متروپل ویترینی بود از غم و اندوه، ایثار و فساد، غیرت و فطرت(سستی)، عزت و نخوت، همدردی و بی دردی، اشک و آه و گریه و ناله، درس ها و عبرت های فراوان و افعال و صفات متضادی که قبل و بعد از ریزش متروپل می‌شد به نظاره نشست!

اتفاق هایی که پردازندگان و بانیان این مصیبت رقم زدند و دلدادگی و جانفشانی هایی که امدادگران و نیروهای مردمی به تصویر کشیدند.

و آخر دعوانا ان الحمد لله رب العالمین و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم

علی خانی

 دهم خرداد ماه ١۴٠١ - خرمشهر

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید