نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
این یادداشت کوتاه به قلم دکتر "علی یاری" است؛ شاعر، نویسنده و منتقد ادبی که تحت تأثیر حادثه ریزش ساختمان متروپل آبادان نوشته و در اختیار ایسنا گذاشته است.
سینه ما غمآباد است. فراخ و ناپیداکران. اگر دست تعارف هیچ مصیبتی را پس نمیزند، از بدبیاری است، نه از مهرخویی.
نهتنها دشت و بیابان و آبادی دچار فرونشست شده است، از مدتها پیش دچار فرونشستهای اخلاقی هم شدهایم. آن را ندیدهایم، چون فرونشست اخلاقی کمتر به چشم میآید. ترکهایش دیر سر باز میکند. آنها هم که فراست دیدنش را داشتهاند، هرگاه «با دهان حیرت»شان بانگکی از جان برآوردهاند، گوش چاووشان، یاوگی شنیده است.
ما هر جا دلمان برای چیزی آب شده است، بیواهمه، چاهی عمیق، بس عمیق زدهایم. ذخیرههای حیاتی انسانگرایی و انسانمداری را بالا کشیدهایم. سرمایههای هزاران ساله را برای «بدنامیِ دوروزه حیات» مکیدهایم. چیزی که اکنون در مشت واشده ما مانده است، تنها شباهتی به زندگی انسانی دارد. پوستهای بیش نیست. هبوطی دوباره است؛ اما توان درک فروپاشی اخلاقی از ذهن ما رخت بربسته است.
«تشخیصِ نیمشب از فجر در چشمهای کوردلی» و هیابانگ به قعر افتادن، «در گوشهای ناشنوایی» آسان نیست؛ چون دیگر «چشم و گوش را آن نور نیست» که در پرتوشان، ویرانی را در نهاد خود ببینیم.
به همانجا رسیدهایم که آغاز کرده بودیم. به همان نیمروز تبزده و شرمگین از کرده ناساز و بدفرجام خود: "فَبَدَت لَهُما سَوءاتُهُما». ظلوم و جهول، بر پلکان همان خُسران آغازین نشستهایم. درست همانجا در خود فروشکستهایم. مچالهایم. سردرگریبان.
اکنون در «آتشفشان روشنِ خشمی» که در ریزشِ «ساختمان متروپل» بهدرستی از نهاد همه برخاسته است، جای درنگ و پرسش است. پرسشهایی تلخ و تابسوز از این دست؛ اما بیداریبخش: هرکدام ما در فروپاشی امر اخلاقی چه سهمی داریم؟ آنجا که پای منفعتمان لغزیده و بهسوی امر غیرِاخلاقی پا پس کشیدهایم، کجاست؟ کجا به دمدستیترین تعبیرِ «ازآبکشیدنگلیم خود و خودی» چنگ زدهایم؟
بیایید به روزی برگردیم که حضرت مسیح به فریسیان کفبردهانآورده گفت: «هرکس گناهی نکرده است، نخستین سنگ را بزند.»
شاید باید به همانجا برگردیم و از نو آغاز کنیم. به «عبدالباقیِ» درونمان نگاهی بیندازیم و اگر میتوانیم سرش را به سنگ بکوبیم.
«دشواری وظیفه» را از همانجا از سر بگیریم. «پُل چینود» انسانگرایی، مرزی باریک و صراطی مستقیم است. جای لرزیدن نیست؛ که هر لرزه، برابر است با افتادن در قعر دوزخِ بدنامی. فروختن شرف است و برانداختن ردای انسانیت.
ارسال نظر به عنوان مهمان