امروز:
پنجشنبه - 23 اسفند - 1403
ساعت :

 

ساعت ۹ روز سه‌شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶ بعد از پایان درس و با شنیدن صدای زنگ، همراه دانش‌آموزانم از کلاس بیرون آمدم و به طرف دفتر دبیرستان رفتم.

به محض ورود، یکی از همکارانم گفت دیشب قیصر امین‌پور فوت کرده!

تلویزیون دفترِ مدرسه روشن بود و زیرنویس خبر، همین مطلب را مرتب تکرار می‌کرد.

چه خبر ناراحت‌کننده و غیرمنتطره‌ای!

بی‌اختیار خاطرات بیست سال قبل برایم تداعی شد. به یاد سال ۶۶ و دوران جنگ افتادم که دانش‌آموز دبیرستان طالقانی اهواز بودم.

کنگره‌ی شعر جنگ به مدت دو روز در باشگاه شرکت نفت در خرمکوشک اهواز برگزار شد و من هر دو روز را با اشتیاق تمام شرکت کردم.

آن روز برای اولین و آخرین بار قیصر را دیدم. شاعر جوان و محجوبی که همراه با دیگر شاعران جوان و پیشکسوت مانند افشین علا، زنده‌یادان نصرالله مردانی و حمید سبزواری و سایر استادان زبان و ادب فارسی مانند مرحوم دکتر بحرالعلومی حضور داشتند.

یاد آن‌روز و آن لحظه‌ای افتادم که بلافاصله بعد از اینکه قیصر شعر خود را برای حضار قرائت کرد، خود را مشتاقانه و عاشقانه به او رساندم و تقاضای همان شعر زیبا را با دست‌خط خودش کردم و او هم با محبت و اشتیاق پذیرفت و شعر را برایم نوشت و امضا کرد.

یادگاری ارزشمندی که متاسفانه سال‌های بعد در جابه جایی وسایلم گم شد.

شاعران و ادیبان زیادی در فراقش بسیار گفتند و نوشتند و سرودند.

اما شاید بهترین سوگ‌سروده را برای شاعر دردواره‌ها، خود او سروده باشد.

قیصر که از "این همه فاصلهٔ" سه‌شنبه‌های سرد و بی‌حوصله گلایه‌مند بود و گفته بود:

 

سه‌شنبه

چرا تلخ و بی‌حوصله؟

سه‌شنبه

چرا این همه فاصله؟

سه‌شنبه

چه سنگین!

چه سرسخت؛

فرسخ به فرسخ!

 

و خبرمان می‌داد که

 

"سه شنبه خدا کوه را آفرید!"

 

انگار برای خود سروده بود که:

 

از رفتنت دهان همه باز

انگار گفته بودند

پرواز

پر... واز...!

و امروز ۸ آبان ۹۹

سیزدهمین سالروز پرکشیدن و آسمانی شدن اوست.

 

یادش گرامی،

روحش شاد و نامش جاوادنه باد.

حسن بهنام، ۹۹/۸/۸

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید