نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
به محض ورود، یکی از همکارانم گفت دیشب قیصر امینپور فوت کرده!
تلویزیون دفترِ مدرسه روشن بود و زیرنویس خبر، همین مطلب را مرتب تکرار میکرد.
چه خبر ناراحتکننده و غیرمنتطرهای!
بیاختیار خاطرات بیست سال قبل برایم تداعی شد. به یاد سال ۶۶ و دوران جنگ افتادم که دانشآموز دبیرستان طالقانی اهواز بودم.
کنگرهی شعر جنگ به مدت دو روز در باشگاه شرکت نفت در خرمکوشک اهواز برگزار شد و من هر دو روز را با اشتیاق تمام شرکت کردم.
آن روز برای اولین و آخرین بار قیصر را دیدم. شاعر جوان و محجوبی که همراه با دیگر شاعران جوان و پیشکسوت مانند افشین علا، زندهیادان نصرالله مردانی و حمید سبزواری و سایر استادان زبان و ادب فارسی مانند مرحوم دکتر بحرالعلومی حضور داشتند.
یاد آنروز و آن لحظهای افتادم که بلافاصله بعد از اینکه قیصر شعر خود را برای حضار قرائت کرد، خود را مشتاقانه و عاشقانه به او رساندم و تقاضای همان شعر زیبا را با دستخط خودش کردم و او هم با محبت و اشتیاق پذیرفت و شعر را برایم نوشت و امضا کرد.
یادگاری ارزشمندی که متاسفانه سالهای بعد در جابه جایی وسایلم گم شد.
شاعران و ادیبان زیادی در فراقش بسیار گفتند و نوشتند و سرودند.
اما شاید بهترین سوگسروده را برای شاعر دردوارهها، خود او سروده باشد.
قیصر که از "این همه فاصلهٔ" سهشنبههای سرد و بیحوصله گلایهمند بود و گفته بود:
سهشنبه
چرا تلخ و بیحوصله؟
سهشنبه
چرا این همه فاصله؟
سهشنبه
چه سنگین!
چه سرسخت؛
فرسخ به فرسخ!
و خبرمان میداد که
"سه شنبه خدا کوه را آفرید!"
انگار برای خود سروده بود که:
از رفتنت دهان همه باز
انگار گفته بودند
پرواز
پر... واز...!
و امروز ۸ آبان ۹۹
سیزدهمین سالروز پرکشیدن و آسمانی شدن اوست.
یادش گرامی،
روحش شاد و نامش جاوادنه باد.
حسن بهنام، ۹۹/۸/۸
ارسال نظر به عنوان مهمان