امروز:
جمعه - 14 ارديبهشت - 1403
ساعت :

 خروش بداهه سرایان انجمن ادبی خروش کارون

اهواز- حبیب خبر:

با نشرِ عکس استادان: رضا حیاتی، سیروس امیری و بیژن نعیمی بداهه آغاز شد

* حسن خیاطان:

این سه که مثلثی صمیمی هستند

سیروس و حیاتی و نعیمی هستند

اهرام ثلاثه اند در وادی شعر

در موزه انجمن قدیمی هستند

* بیژن نعیمی:

ما هر سه هنوز نوجوان می باشیم

مفتون دو چشمِ دلبران می باشیم

اعدادِ گذشتِ عمر ما پوشالی است

چون شاعرِ مستِ جاودان می باشیم

* محمد بقالان:

نبراس اگر به این سه ملحق نشود

ترسیم  مثلث ات محقق نشود

سیروس و حیاتی و نعیمی، طاق اند

با ۴ ستون، بنا معلق نشود

* بیژن نعیمی:

ما هر سه مرید و پیرو بقّالیم

از دیدن روی ماه تو خوشحالیم

هر چند که شعر و شاعری پیشه ی ماست

در نزدِ بزرگان ادب مثقالیم

* حسن خیاطان:

ما جمله مرید حضرت بقالیم

در مکتب او نشسته چون اطفالیم

از برکت موسیقیِ نازِ نفسش

در انجمن خروش موزیکالیم

* حامد میساقی مکوند:

از جمله سران شعر ما این سه تن اند

استاد و بزرگوار و آقای من اند

در غار ادب هر که تماشا بکند

اصحاب سه گانه ای در این انجمن اند

* حسن خیاطان:

این ها که سران شعر و شور و ادبند

عمری است که با مغبچگان لب به لبند

یا رب تو بلند کن قدِ ساغرشان

که این ها همه تشنگان آب عنبند

* حسن خیاطان:

سلطان چم آسیاب، قربان لبت

قربان شراب و شور و شعر و ادبت

کی دستِ منِ فقیرِ بی یارانه

آقا برسد به خوشه های عنبت

* علی فرهادی: 

ساقی که نمانده روی میزش پفکی

یا مزه نمانده بهر او  زالزالکی

کی در خور نام ساقیان می باشد؟

بد مست شد از الکلِ چیپس نمکی

* حسن خیاطان:

من شوشم و او ز شوشِ من شوش تر است

شور و شرر و شرابی خوش نوش تر است

در شوش اگر چه عاشقی چون من هست

آبشخور عاشقان ولی شوشتر است

 خروش بداهه سرایان انجمن ادبی خروش کارون

محمد بقالان:

از شوشِ تو نیز شوش تر نتوان یافت

در هر آبی دُّرُ وگوهر، نتوان یافت

در شوشتر و شوش، تویی فخر ادب

مثل تو ادیبِ با هنر نتوان  یافت

* عبدالله نوروززاده:

  در حجره   شیخ  ما  کمال و ادب است

شور  و شر او  حاصل آب عنب  است 

خضری  است برای خودش این مرد خدا

منکر  نشوی که  ظهر،  اگر گفت شب است

* بیژن نعیمی:

تو ساقی بی مثالِ این انجمنی

در شعر و بداهه حسرت مرد و زنی

گویند که در خروش کارونی ها

همپایه ی استادِ عزیز محسنی

* بیژن نعیمی:

این جمله سه تن، مستِ میِ انگورند

بر قامت زیبایِ بتان مسحورند

دستی به دعا گرفته بر سوی خدا

نازک بدنان چرا چنین مغرورند

* محمد بقالان:

من فکر کنم سه شاعر همپایید

استاد و سخنورید و بی‌همتایید...

در پیش شما، قطره ای از کارونم

در بحر ادب نیز، شما دریایید...

* حسن خیاطان:

این غنچه که بر لب حسن افتاده

پروین ادب به یادگاری داده

برخیز بیا بگیر بردار و ببر

پروین به خدا کمیته امداده

* محمد بقالان:

او ساقی بی مثال شعر و سخن است

از باده شعر او خراب انجمن است

چون جرعه‌ای از بداهه‌اش را نوشند

با عربده گویند که "شرب اللبن" است

* مهران ظهرابزاده:

این انجمنی که پر ز شعر و غزل است

کندوی شرابی ست که مهدالعسل است

آن پیر مرادی که آیینه ی ماست

آیینه ی عشقی ست که ضرب المثل  است

* مسیح بختیاری:

(آنان که محیط فضل آداب شدند)

رفتند به کمپلو و شاداب شدند

لفظی است بریده طور و ناوزنیده

درخور نبود به نام در باب شدند

* بیژن نعیمی:

کمپلو میعادگاه شاعران

جمله ی مستان و عاشق پیشه گان

قصر شیرین ثقل این انجمن است

می شتابند سوی آن دلدادگان

* حسن خیاطان:

مرغ چمن، پادشه کمپلوس

محفل او، خانقه کمپلوس

جمله عروسان چمن روز و شب

دانه خورِ دامگه کمپلوس

* محمد بقالان

کمپلو آباد با یاد شماست

عاشقِ فرمان و فریادِ شماست

در میانِ مرغزارِ شعر و نظم

قطعه ی نخجیرِ آزادِ شماست

* حسن خیاطان:

ریزه خوارِ خوانِ بقالان، منم

جان نثار جان بقالان، منم

دیگران چشم و دل و لب های او

خطی از برهانِ  بقالان، منم

* حامد میساقی مکوند:

سلطان بداهه ای و نوکر داری

آتشکده ی شعری و اخگر داری

هر لحظه به دنبال شما می گردند

دست از سر واژه ها اگر برداری

* مسیح بختیاری:

راه و روشی جدید پیدا کرده

در شیوه خود امید پیدا کرده

حامد که رباعی خور قهاری هست

شیخی شده و مرید پیدا کرده

* علی فرهادی:

ما و بقالان مریدیم و مراد

شکر ایزد را که مهرش او نهاد

گاهگاهی حامد و من، با کریم

در رکابش جمله می گردیم شاد

* حسن خیاطان:

تقدیم به پیر پیمانه کش انجمن مولانا بقالان عزیز

کمپلو قاف است، ققنوسش تویی

بندر عشق است، فانوسش تویی

در میان دشت سبز انجمن

ما همه کبکیم، طاووسش تویی

* محمد بقالان:

نازم به لبت که غنچه‌ ای نایاب است

عطر نفست شمیمِ شعرِ ناب است

دنیا نچشیده شهدِ آوازِ تو را

افسوس که چشم و گوش عالم خواب است

* صاف صادق اهوازی:

اهواز به شاعران خود می نازد

"ام آی اس" ما ولی به خود می بازد!

ای زاده ی شوشتر بزرگ بقالان

در محفل تان بلا، طلا می سازد

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید