امروز:
چهارشنبه - 22 اسفند - 1403
ساعت :

 شعر از آغوش عشق روییده است

حبیب خبر- مهناز بهروزیان:

در بیست و هفتمین گردهم‌آیی انجمن شعر سپید اهواز و در هنگامه شانزدهم آبان ۱۴۰۳، کتابخانه شهید رجایی میزبان شاعران و منتقدان به مدیریت استاد "علیرضا شکرریز" بود.

علیرضا شکرریز، آرزو شمسایی، نگارنده (مهنازبهروزیان)، علی رضا ترابی زاده، مینو غیبی، جابر محیط،  نصرالله بنازاده، امیدرضا عقیلی، نیلوفر عیسی‌زاده، یاس سیلاوی، علی محمدی، ناصر کریمی ، سارا شجاعی ( سارگل)، مهدی ربیعی، امل کعبی و منوچهر برون در تالار کتابخانه آماده خوانش شعر بودند.

در بخش نخست چهار شعر برای نقد در نظر گرفته و خوانده :

ابتدا "آرزو شمسایی" به شعرخوانی نشست:

"به آغوش بگیر/لباس شبم را/خواب هایم شاید/پراکنده شوند/و من/به اتاقی پر از صبح/بازگردم..."

سپس "علی محمدی" شعر خود را پس از خوانش، به تیغ نقد سپرد. در بندی از شعر او می‌خوانیم:

"سیگار/دختری جنوبی ست/که لب های تاریخ را می برد/و در جیب نخلی بی سر می گذارد."

پس از او "مینو غیبی" چنین خواند:

"جا می مانم/در توقف گاه چابهار/پشت ابعاد یک چهارگوش/ لای دَرزِ واژگانِ فرو خورده"

"نیلوفر عیسی‌زاده" آخرین شاعر بخش نقد بود که شعر خود را خواند:

"خوانده و نخوانده/بهانه، میهمان بود/ وسط رسم سفره /گرم نشست بغل نان/ سرم را برد/میان کهنگی کُنار..."

منتقدان این بخش نشست: علیرضا شکرریز، علیرضا ترابی زاده و علی محمدی بودند.

در بخش دوم این نشست ادبی، ابتدا "نصرالله بنازاده" ترانه ای از "معینی کرمانشاهی" بر زبان آورد؛ سپس "علیرضا شکرریز" شعری از کتاب: نسکافه های بعد از ظهر از "علیرضا لبش" خواند.

در ادامه "علیرضا ترابی زاده" باشندگان را به غزلی میهمان کرد و "جابر محیط" چنین خواند:

"پاهایم یک نفرند/سرم هزار نفر/ با دست‌هایی که از حدقه بیرون زده اند/لبریز از خالی ترین خاطرات/مجال برگشت به لهجه مادری نیست"

"نصرالله بنازاده" و  "یاس سیلاوی" شاعران بعدی این نشستِ شعر خوانی بودند و در ادامه "ناصر کریمی" گفت:

"بگو که این تن/ برشته از هیاهوی انسان/ بیم دارد/که بنشیند/ بسراید/ بگرید/ و تو را در آغوش میهمانی ناخوانده /فراموش کند.

در ادامه ساراشجاعی( سارگل) شعری از "علیرضاشکرریز" خواند، سپس نوبت به  مهدی ربیعی و امل کعبی رسید و پس از خوانش آنان, "منوچهر برون" اجازه خواست:

"بگذار برای عشق فریاد کنیم

بغصی که گرفته باز آزاد کنیم

فرهاد صفت به جنگ غم ها برویم

از هر دل خسته ای گره باز کنیم"

ولی "علیرضا شکرریز" پاسخ داد:

"از سازمانِ ناسای این شعر پیداست/هیچ کس تو را پیدا نمی کند!"

در پایان نگاره ای به رسم یادگار گرفته شد تا در جُنگ یادبودهای انجمن ماندگار شود.

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید