امروز:
پنجشنبه - 23 اسفند - 1403
ساعت :

رویش نقش سلیمان در باغ دل ناصریاهواز/ حبیب خبر- حبیب اله بهرامی: از کارهای خوب و ارزشمندی که شماری از انجمن ها در کشور از جمله در خوزستان زرخیز-که هنرخیز بگوییم پسندیده تر است- انجام می دهند، برگزاری آیین های نکوداشت برای استادان پیشکسوت و فرهیخته در عرصه های فرهنگ و هنر و ادبیات است.

 دستگاه های فرهنگی و هنری خوزستان تاکنون در راه نکوداشت بزرگان خوزستانی آیین های برگزار کرده اند که بیش ترین نقش را در این باره استادان قدرشناسی همچون "فردین کوراوند" و "علیرضا شکرریز" تلاشگران محافل ادبی کتابخانه های خوزستان بر عهده داشته اند.

 این بزرگان انسان هایی کوشا، درستکار، خستگی ناپذیر و محبوب هنرمندان در عرصه های فرهنگ و ادبیات بوده و هستند و ان شاءالله خواهند بود.

رویش

 "کوراوند" در محفل ادبی"سه شنبه های شعر" تا کنون آیین های نکوداشتی برای استادانی همچون "رضا حامی پور"، "محمد شریفی"، حبیب اله بهرامی بیرگانی، زنده یاد دکتر "حجت الله جانبی"، "سیدلطف الله ناصری" و دیگر بزرگواران شاعر، نویسنده و منتقد برجسته در خوزستان و کشور در کتابخانه مرکزی خوزستان در اهواز برپا کرده است؛ اما شوربختانه رسانه های دولتی و خصوصی خوزستان از خبرگزاری ها و پایگاه های خبری گرفته تا روزنامه ها و هفته نامه (بجز یکی دو روزنامه و و پایگاه خبری) واکنشی نشان نداده اند و حتا از درج پوستر برگزاری آیین های نکوداشت همراه با دو خط خبر دریغ کرده اند انگار که نه انگار که آبی از آب تکان خورده یا خانی آمده و رفته است!

 در حقیقت، رسانه های کشور به ویژه خوزستان به محافل شعر و داستان بی توجه اند و درج خبرهای ادبی و فرهنگی برای شان اولویتی ندارد؛ اما اگر خدای ناکرده یکی از بزرگان فرهنگ، هنر و ادبیات دارفانی را وداع کند برایش سنگ تمام می گذارند به گونه ای که هر کس نداند فکر می کند که رسانه های ما تا کنون این فرهیخته درگذشته را نمی شناختند و بعد از مرگش فهمیده اند که چه نخبه ای را از دست داده اند!

خبرنگاران خصوصی هم که بیشتر در پی گرفتن گزارش های آگهی از دستگاه ها از جمله شرکت های دولتی و خصوصی هستند و هر شرکتی هم در مصاحبه ها سر کیسه را بیشتر شل کند، شمار شرکت کنندگان شناخته شده و ناشناخته بیش تر می شود؛ به گونه ای که شمارش آن ها هم مانند شمارش تماشاگران بدون بلیت در بازی های استقلال و پرسپولیس با مشکل مواجه می شود!

آخر، خبرنگاران، خبرچینان و شماری سیاهی لشکر- که نه شاعرند نه نویسنده و نه علاقه مند به هنر و ادبیات- چه به حضور در آیین های نکوداشت شاعران و نویسندگان؟! بجز یکی دو عدد شیرینی و یک لیوان چای سیاه و در پایان هم گرفتن یک نگاره در میان شاعران و منتقدان چیز دیگری نصیب شان نمی شود که دل را خوش کنند به چنین محافل ادبی؟!!

به هر روی به گفته استاد (فردین کوراوند) دبیر محافل ادبی کتابخانه های خوزستان، "پاسداشت مقام معنوی بزرگان این ملک و دیار وظیفه معرفتی ما در برابر رنج ها و مصایبی است که این فرزانگان در برگ برگ تاریخ پر افتخار ما ایرانیان بر عهده ما نهاده اند و بر ماست که این میرات گرانبهای الهی را به نسل های بعد از خود انتقال دهیم. میراث، چون آثار حافظ- که به تعبیر بزرگان- حافظه ی تاریخی ماست."

به هر روی، در ادامه آیین های قدردانی از چهره های ادبی و فرهنگی خوزستان، به همت محفل ادبی دکتر "قیصر امین پور"، آیین نکوداشت استاد"سلیمان هرمزی" شاعر و داستان نویس ارزشمند خوزستان و کشورمان، پسین‌گاه بیستم شهریور ۱۴۰۳ در نشست ادبی سه شنبه های شعر در کتابخانه مرکزی اهواز برپا شد.

رویش نقش سلیمان در باغ دل ناصری

در این نشست استاد "فردین کوراوند" دبیر محافل ادبی کتابخانه های خوزستان به شناساندن استاد "سیدلطف الله ناصری" به باشندگان پرداخت و از حضور پر رنگ استاد هرمزی در نشست های فرهنگی و محافل ادبی سخن گفت و افزود: "همیشه حضور شاعران پیشکسوتی مانند سلیمان هرمزی حس خوبی را در میان شاعران جوان و هم نسل های خود ایجاد می کرد و خوش حالیم که امروز در خدمت شان هستیم.

کوراوند با معرفی کتاب های  "مانا"(مجموعه داستان های کوتاه)، "مادرم، آهو و من" (یک داستان بلند) و "لحظه ها"  که در سال های اخیر  در انتشارات "کتاب هرمز " چاپ و پخش شده اند- ابراز امیدواری کرد: دوستان شاعر و نویسنده از آثار استاد هرمزی بهره کافی ببرند.

و اما نخستین شاعری که سخن آغاز کرد، خود استاد "سلیمان هرمزی" بود که از دستگاه های فرهنگ و ارشاد و کتابخانه های عمومی استان و نیز استاد کوراوند- که همیشه بار نشست های ادبی را بر دوش دارد- سپاسگزاری کرد و سپس استاد "محمد شریفی" فراخوانده شد برای خوانش شعر و ابراز سخن.

شریفی که بیشتر در پایتخت به سر می برد، ابراز خوش حالی کرد که فرصتی دست داد تا در اهواز در این محفل زیبا در کنار استاد سلیمان هرمزی و دیگر شاعران باشد.

او گفت: "درگذشته یک پای ثابت نشست های شعر از جمله در انجمن خروش کارون اهواز، استاد هرمزی بودند. من چه در زمینه شخصیت اجتماعی و چه در کار فرهنگی از ایشان بسیار آموختم. امیدوارم همچنان تندرست باشند و چراغ نشست های ادبی را با حضور خود پرنورتر نگاه بدارند."

با نشستن شریفی و با فراخواندن کوراوند، استاد "مخمد بقالان" برخاست و جلوی بلندگو قرار گرفت و یک شعر خواند و یک خاطره گفت. خاطره ای از یک جشنواره ادبی در سال ۶۶ که آقای هرمزی اصرار می کرد من در آن شرکت کنم ولی خود نمی خواست شرکت کند؛ چون احتمال می داد در بخش شعر یکی از داوران همانی باشد که میان شان اختلاف افتاده بود! خلاصه، جشنواره برگزار شد و من جزو برگزیدگان شعر بودم ولی جناب هرمزی جزو برگزیدگان داستان و جالب این که همان شخص که خدایش بیامرزد هم برای این جشنواره شعر فرستاده بود و داور نشد..!

بقالان در ادامه شعر خود را که به سی سال پیش برمی گردد به استاد هرمزی پیشکش کرد:

"ما دو همزاد چون دو همدردیم/ که سر از دشت غم درآوردیم/ گه به گرداب رنج سرگردان/ گه به موج بلا سفر کردیم/ گاه چون سپند در آتش/ گاه چون آب سینه سردیم/ هر کجا تیر فتنه ما سپریم /دشنه درد را هماوردیم/ ریشه داریم در سراسر باغ/ همه سو بس که واژه گستردیم/ عطر ما توی باغ پیچیده است/گرچه اکنون دو شاخه سردیم/ قصه مور بود و ران ملخ/ غزل ساده ای که آوردیم/ هرمزی در غزل سلیمانی/ ما همان مور دانه پروردیم"

رویش نقش سلیمان در باغ دل ناصری

پس از نشستن استاد بقالان، "حبیب اله بهرامی" برخاست و پشت میز سخنرانی ایستاد و  یکی از استادان خود را سلیمان هرمزی دانست که از دهه شصت تا به اکنون از راهنمایی های او در شعر و داستان بهره بود برده است.

بهرامی در ادامه یک دوبیتی به استادش سلیمان هرمزی پیشکش کرد: "درودی بر تو ای مرد نکوجان/ که روشن کرده ای این بنده خان!/ از اینجا تا فلسطین می سُرایم/ سلیمان شاعری هستی سلیمان"

استاد "سید لطف الله ناصری" دیگر شاعر پیشکسوت این انجمن بود که در سخنانی با فرنام سخنرانی یک دقیقه ای مکتوب گفت: "امروز ما در اینجا جمع شده ایم برای نکوداشت یکی از برگزیدگان شعر و ادب معاصر دیارمان، حضرت "سلیمان هرمزی".

به نظر من استاد هرمزی دو چهره خانوادگی و ادبی دارند.

رویش

 1 - به لحاظ خانوادگی در منزل نقش شوهر و پدر را دارند و بسیار پرعاطفه، صمیمی و محبت آمیز. در محل کار سی سال در ارتش جمهوری اسلامی مشغول خدمت صادقانه به جامعه بودند و سرانجام با سمتت سرهنگ تمام به افتخار بازنشستگی نایل گشتند.

 ۲- به لحاظ ادبی استاد هرمزی از دوران نوجوانی به شعر و ادب علاقه مند شدند. ابتدا با نشریات سپید و سیاه، فردوسی و جهان نو و غیره همکاری داشتند. سپس به انجمن فرهنگ و هنر پیشین به ریاست استاد ادیب الدین کسروی متخلص به ساسان راه یافتند و در کنار بزرگان این مشرب پیرامون شعر و داستان به قلمزنی پرداختند که حاصل آن کتاب های چندی در زمینه شعر و داستان است که خوش بختانه به چاپ رسیده و در اختیار علاقه مندان قرار گرفته اند.

استاد هرمزی در زمینه شعر به دو شیوه هنرنمایی کرده اند. یکی به شیوه شعر سپید فارسی و دیگری به شیوه شعر کلاسیک به ویژه غزل معاصر یا (نئوکلاسیک ) خوش بختانه در هر دو شیوه به قله های موفقیت دست یافته اند.

پیشینه دوستی و آشنایی ما به حدود چهل سال می رسد که در این دور در همان انجمن های مطرح حضور و شرکت همه جانبه داشته است.

* نگاهی به شعر موج ناب

استاد ناصری در ادامه با نگاهی به شعر موج ناب گفت:

اگر نگاهی اندک به ساختمان پنج طبقه منزل منوچهر آتشی بیندازیم و رفت و آمدهای موج نابی ها به ویژه "هرمز علی پور" و دیگر موسسان شعر موج ناب را مورد توجه قرار دهیم؛ می بینیم که پیرامون اساسنامه شعر موج ناب، آقای "منوچهر آتشی"- که به لحاظ اینکه خیلی مطمین نبود این حرکت پا بگیرد- در پایان بیانیه حتا اسم و فامیل کامل خود را ننوشت و به نام مستعار "م  الف" اکتفا کرد که اگر لازم شد بتواند فرار کند!

به هر روی، موج ناب، شعر دوران ابتدای انقلاب است با ویژگی های خاص خویش که شامل ایجاز گویی و حذف شعرهای طولانی و روایی و فعل های تکراری و تبدیل آن به فعل های معین و اسم ها و مصادر است.

 طرح این مسایل از آن روی مورد تاکید و اعتنا است که شاعر مورد نظر ما یکی از شاعران موج نابی به شمار می رود و نامبرده با بزرگان شعر موج ناب از جمله زنده یاد "الف. فرجام" در ارتباط بوده است. برای خود داری از اطاله کلام، پهرستی از برخی شاعران مطرح موج ناب را در اینجا بیان می کنم.

ابتدا اساسنامه موسسان را ذکر می کنم. موسسان اصلی شعر موج ناب پنج نفر بودند که به ترتیب عبارتند از: "هوشنگ چالنگی""هرمز علی پور"  "آریا آریا پور""سیروس رادمنش" و "یارمحمد اسدپور". در واقع پرچمدار اصلی آن استاد "هرمز علی پور" بود.

دیگر موج نابی ها عبارتند از: مجید فروتن- سیدعلی صالحی- سیدنعیم موسوی- مجید زمانی اصل- آرش باران پور- سلیمان هرمزی- هرمز فرهادی بابادی- محمود نائل- حیاتقلی فرخ منش- حبیب اله بهرامی- امید حلالی- علیرضا شکرریز- قاسم آهنین جان- رضا حامی پور- محمود شجاعی- بهرام اردبیلی- عزت الله قاسمی- کورش کرم پور- بهمن ساکی- فرامرز سلیمانی- یدالله رویایی- فرامرز سدهی- صادق کریمی و کاظم کریمیان.

موج نابی ها یا کسانی که گرایش به موج ناب- که شعر امروز شد- داشتند؛ تنها این سی نفری که برشمردم نبودند. در دهه های بعدی دوستان عزیز دیگری هم به این حرکت پیوستند.

استاد ناصری در پایان سخنان اش در شعری با فرنام" نقش سلیمان" که خواند؛ احساس خود را نسبت به سلیمان هرمزی در شعر ابراز کرد که چند بیت آن را می خوانیم:

"تا که در باغ دلم نقش سلیمان دیدم/ کلک آیینه پر از نغمه ی ایمان دیدم/ داشتم در کنف پیچک سبز تو نگاه/ که همان شاخه سبز تو به بستان دیدم/.... در کلام تو مجید است و نعیم و آرش/ وای در باغ تو مهمان فراوان دیدم...."

رویش نقش سلیمان در باغ دل ناصری

در ادامه آن دم که سرکار خانم "سیده حسینی گفت: "چگونه رود می رود به سمت بیکرانه ها/که ابر گریه می کند برای رودخانه ها؟" سرکار خانم "رضایی" آمد و پاسخ داد: تن می دهی به خاطرات زخم آلوده من. هنگام گلبرگ و کاغذها/ و جان کاغذ و قلم/هنگام طلوع یک شعر/ میان واژه سلام می روی/ بگو به کدامین درخت تکیه داده ای/که شانه امن تو شد در این ویرانی..."

ولی سرکار خانم "غلامپور" که آمد یکی از شعرهای استاد کوراوند را خواند:

"شلیک کن! این طالعِ خونینِ عاشق بود/ همواره سهم سینه عاشق شقایق بود..../ یک فصل سرخ از هرم خون شیرعلی مردان/ یک فصل سبز سبز چون میر حقایق بود...."

پس از اینکه دختر خردسالی(رویا) شعری از فریدون مشیری خواند؛ استاد "علیرضا شکرریز" آمد و به و بررسی کتاب لحظه ها برگزیده شعر "سلیمان هرمزی" پرداخت و تنوع شعر در کتاب را نشانگر قدرت بالای ادبی شاعر دانست و شعر "مرگ(۱) کتاب را به تاریخ آذرماه ۱۳۵۲خواند:"وقتی که مرگ/ بی تکامل انسان کامل بود/ من شمایل تو را دیدم/ با پنجه هایت/که به اندازه دنیا بزرگ بود/و به موازات دو پلکت/ دو خط سرخ دیدم/ دو دایره ی ترس!/به من بگو ای مرگ/تو کدامین مرگی؟ مرگی که آیینه است/ یا آن که شب/عزیزترین نبیره ی اوست!"

استاد شکرریز در ادامه شعری به استاد هرمزی پیشکش کرد که در ابتدای آن آمده است:" آنقدر زیباست/ که موهایش سفید شده/ آنقدر زیباست/ که قدش خمیده/ به دست/ دست عصاها را گرفته/او که زیباترین رنگ ها را کشیده...."

در ادامه آیین نکوداشت، پس از اینکه سرکار خانم "هارونی" آمد و ندا داد: "دست هایم خالی است/ برای از تو پرشدن/به کجا می کوبد مشت گره خورده را/ دست هایم خالی است/ و در سکوت به رعشه می افتد..." استاد "کریم خسروی راد" پشت تریبون رفت و با فرنام "یادمانی دلنشین از سلیمان هرمزی شاعری تاثیر گذار به بلاغت و فصاحت در سخنانی گفت:

"سخن گفتن درباره شعر، فرم, درونمایه با نگاهی گذرا مشکل است. اما سرودن برای شاعر، یک نیاز است. چون ارتباط مستقیم با روح و روان شاعر دارد.

یکی از این شاعران "سلیمان هرمزی" است که سال هاست در وادی ادبیات پتانسیل بالایی داشته و با اقتضای زمانه ی خویش شعر می گوید؛ اما نمی توان تردید داشت که تجربه ی شعری او کنار نالنده ی روح در این فضا دلنشین تر از شاعران هم عصر خویش است.

او با تحول و تطورهای دهنی، کنش های جامعه خویش را به تصویر کشیده و این تصاویر را در چندین مجموعه به نام های (پیچک سبز) و (مادرم آهو و من ) ( ديانا ) و (لحظه ها)، باز بینی کرده و به تجسس هنری و انسانی گویی پیشینه ای از دوران زندگی اوست که بیشتر نیروی آفریندگی خویش را به تالیف و نوشتن سپری کرده و از نوجوانی به آفرینش هنری روی آورده و به گونه ای رشد و تکامل یافته که جهان بینی شاعرانه اش را با زبانی سلیس در کلیت آثارش بازتاب داده است.

او یکی از پایه گذاران اندیشه و پیشنه هم عصران خویش است که به نیروی نهفته، الهامات زبانی خود را در افقی گسترده از اوضاع و احوال اجتماعی به تصویر کشیده و به آن مشروعیت بخشده است.

استاد خسروی راد سپس شعری را به استاد هرمزی تقدیم کرد:

"سال های تکیده/ نماد واژه های اصالت اند/که در پسینگاه تنهایی/نام تو را فریاد می زنند/ ای شبنگاه سپیده زده/ بگو/ در کجای این کهکشان خاموش/ تپنده تر از الفاظ/ به تعهد شعر نشسته ای/که فرشتگان درگه ذهن/ به رقص کلام نشسته اند؟"

رویش نقش سلیمان در باغ دل ناصری

پس از خسروی راد، سرکار خانم "قنادآمد و گفت: "من عاشق پیشه از تبار رندانم/ گر دوست شوی به پای تو می مانم...." ولی استاد "تقی جهانبخشی" خاطرنشان کرد: از هر راهی به ادامه خود می رسد/ تنها بن بست مرگ میان بری طولانی است/

او سپس ندا داد:" نگاه های به هر جهت/ به دم بادم می دهند/ می خواهم بیداری چشم ها را/ بار بگذارم/شاید به هوای نخواستن بهشت/ به فرزانگی آدم برسم."

در ادامه دکتر "خبازان" و پسرشان فراخوانده شدند. میثم کوچولو آمد و شعری از "اسد الله شعبانی" شاعر مطرح کودک و نوجوان خواند:

"من توی خانه/یک باغچه دارم/گل های آن را/من می شمارم/یک و دو و سه/این چهار تا شد/حالا از هر گل/یک غنچه وا شد/این گل سرخ است/مال بابا جان/این گل سفید/برای مامان/گل خواهرم/صورتی رنگ است/گل زرد من/خیلی قشنگ است."

سپس دکتر "خبازان" دو بیت تقدیم استاد هرمزی کرد که در آن آمده است:" از بحر سلیمان است ثروت و فراوانی/ هرکس نشناسد او برده ست چه تاوانی/ استاد مسلم در شعر و ادبستان است/ این مرد پر از حسن و این لایق دیوانی"

"مجید کریمی" شاعر و مداح اهل بیت وقتی بلندگو به دست گرفت گفت: "پس از سی سال توفیقی یافتم که به چنین نشست نکویی پا بگذارم." او در ادامه بخشی از شعر تجلیل زنده یاد استاد شهریار را خواند و سپس شعری از خود که در آن آمده است:"چقدر منتظر باران ماندیم/ ولی ابرها را به هم نچسباندیم/ چقدر پشت پنجره نشستیم و آفتابی ندیدیم/ ما نقطه هیج الفبایی نشدیم/ و خیال می کنیم جهان در مشت ماست/ این گونه بگویم که هستیم/ شاعرانی عاشق پیشه/ فرسنگ ها جلوتر از همیشه/ و دست های خالی/ تنها هدیه ماست"

کریمی که نشست، جناب "شیشه گر" برخاست و با خوانش دو بیت شعر :" در محضر حق شکرگزارم شب و روز/راضی به رضای کردگارم شب و روز/ چون قصه ایوب به قرآن خواندم/ در دار بلا چو بردبارم شب و روز"، میز سخنرانی را ترک کرد.

رویش نقش سلیمان در باغ دل ناصری

آیین نکوداشت استاد هرمزی با شعرخوانی استاد "ایرج خواجوی" شاعر، ترانه سرا و خوشنویس خوزستانی ادامه یافت. او یک رباعی با گویش بختیاری خواند:"ایما ز تش و طایفه ی بارونیم/ از تیره اور و باد سرگردونیم/چشمه ز رگ و ریشه به ایما ایرسه/زاینده رودیم، ارس و کارونیم"

استاد خواجوی در ادامه از تلاش های استاد کوراوند در برگزاری آیین های نکوداشت برای بزرگان ادب خوزستان قدردانی کرد و در پایان شعری لری خواند.

پس از شعر خوانی استاد خواجوی، سرکار خانم "سلیمانی" در غزل کوتاهی گفت: "روی قبرش گل بیارید یا نیارید فرق نیست/ بعد او دیگر بباری یا نباری فرق نیست/ نرگس و گل های رنگارنگ در باغ حیات/ جان من بعدن بکاری یا نکاری فرق نیست...." ولی استاد "جلال اسفندیاری" پیام دیگری داشت که با گویش بختیاری پاسخ داد:" سوری به مرغزار ایا/بلبل و کوگ و سار ایا/ اربی ز ره وار ایا/ غصه نخور کوچیرما/بهتر ز پار بهار ایا..."

"جلال اسفندیاری" که شعرش را خواند "علی پناه بلدی" سخن آغاز کرد و سرود:"من به دنبال تو می گردم در این ره همسفر/ واقعن دیگر کم آوردم در این ره همسفر/هر چه گشتم بیشتر کمتر به چشمم آمدی/ جرم گشتن تحت پیگردم در این ره همسفر..." ولی سرکار خانم "فروغی" در غزلی گفت: هر قدر هم که ز تو بگریزم/ باز از حادثه ات لبریزم/ در نگاه همه کوهم اما/ با نگاه تو به هم می ریزم..."

"محمدحسین بلک" که آمد خود را خسته از طایفه زنده کش مرده پرست دانست و گفت: " تا نفس هست به آزار روانم مشغول/ چون که خاموش شدم گریه کنان بر سر دست..." ولی "شهرام فروغی مهر" شاعر و ناشر کتاب های استاد" سلیمان هرمزی" با غزل خورشید، خستگی را از جسم و جان بلک و باشندگان در نشست گرفت:" وقتی که خورشید تو کم پیداست/ حتا زمین در وهم خود تنهاست/ منظومه خاموش و ترسانم/ از بس که شب در آسمان برپاست..."

در ادامه آیین نکوداشت، وقتی که "حامد میثاقی مکوند" پشت تریبون ایستاد و گفت: "اسطوره شدن همیشه تکرار شدن/ بین خزه ها سر و سپیدار شدن/ در باور دریایی ما جا نشود/ همسفره ماهی لجن خوار شدن." حاج "احمد خورشیدی" در سرودی- که با زدن دست همراه شد- چنین خواند:

"ای بهار آرزو یار دیرینم/ روشنی بخش دل و جان مسکینم/ هر زمان بنشسته ام بر سر راهت/ یارمم در بوستان نسترن چینم/به یادت ای گل چشم ما روشن/ ای ماه پروین ای گل گلشن..." ولی "هوشنگ اعتمادی گندمانی" آمد و گفت: مباش سنگدل دمی آب روان باش/ طلوع صبح پاک آسمان باش."

در آیین نکوداشت استاد هرمزی، نوبت که به آقای "رحمانی" رسید در چکامه ای پیشنهاد کرد:"با بزرگان گر نشستی چون بزرگان می شوی/عشق اگر گیرد سراغت یار خوبان می شوی/ هر کجا که محفلی دیدی نرو اول بسنج/ گر که رفتی عاقبت تو همچو آنان می شوی..." ولی سرکار خانم "خدری" خود را شاعر ندانست و شعری از "مارگوت بیگل" با ترجمه احمد شاملو خواند:

"پنجه درافکنده ایم با دست های مان/به جای رها شدن/سنگین سنگین بر دوش می کشیم/بار دیگران را/به جای همراهی کردن شان/عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب/ در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه..."

شاعر بعدی جناب "شاهوردی" بود که هم شعر لری خواند و هم عربی که در بخشی از شعر عربی(ترجمه) آن آمده است:" سخن دلبر بگویم شاد گردی/ که می دانم به غایت می پسندی/ مثال بلبلی گویم که هر صبح/ که شب عطر نسیم بر شاخساران..." ولی استاد "منوچهر برون" در یک التماس اشکی گفت: ای اشک ببار چشم ها خشکیدند/ بی آبی و تشنگی فراوان دیدند/ رفتی و برای بازگشتت عمری/ هر روز مسیر جاده ها باریدند" که آقای "احمدی" ندا سر داد:"... ای بی خبر از من در وهم و خیالی/ این فاصله ها مکر همان حیله گران است/ ... تو خط من و حاصل آن جعل و فریبی/ این حادثه شوم تاوان همان است..."

رویش نقش سلیمان در باغ دل ناصری

در ادامه آیین نکو داشت، سرکار خانم دکتر "معصومه هرمزی" (دختر استاد سلیمان هرمزی) در سخنانی ابراز کرد:"شما شاعران گرامی با قلم خلاق و دل حساس خود، دنیای تازه ای از احساسات و زیبایی ها را به جهان معرفی کرده اید. آثار شما چراغ های راهنمای عشاق در تاریکی ها و الهام بخش لحظه های شیرین زندگی اند. با هر یک و هر واژه درختی از معرفت و عشق را در دل های ما کاشته اید.

بسیار خوش حالم که در این آیین ارزشمند حضور دارم. از صمیم قلب از همه کسانی که در برگزاری این نکوداشت تلاش کردند سپاسگزاری می کنم. این آیین نه تنها نکوداشت پدرم است بلکه درخششی از هنر و ادب است. قدردانی عمیق خود را از شما عزیزان که با حضور و همت خود این آیین را زیباتر کرده اید ابراز می کنم.

امیدوارم همواره شاهد استمرار چنین رویدادهایی باشیم که به گرامی داشت بزرگانی چون پدرم می پردازند. اجازه بدهید به پاس تنیدگی سال ها صلابت و لطافت در مقام پدرم، بوسه ای بر دستان سرشار از عشق او بنهم."

استاد "سلیمان هرمزی" شاعر، داستان نویس، منتقد و نیز رزمنده و جانباز ارزشمند کشورمان- که در هشت سال دفاع مقدس در جبهه های نبرد با صدامیان حضوری کارساز داشت و با درجه سرهنگی بازنشسته شد- در پایان آیین نکوداشت خود، در غزلی گفت: "چرا باور نکردی روح پاکی را که من دارم/ و قلب زخم دار چاک چاکی را که من دارم/دلت آمد تبر برداری و از بن براندازی/ تمام ساقه های سبز تاکی را که من دارم/چنان در خویش گم گشتی که تا هرگز نفهمیدی/ صدای ناله های دردناکی را که من دارم/ چگونه واسپردی روی در رو با شبی مزمن/شکوه حرمت این آب و خاکی را که من دارم/ چرا درهم شکستی با فلاخن سنگی از خارا/ بلور نازک این قلب پاکی را که من دارم."

گفتنی است: در پایان آیین نکوداشت استاد هرمزی، شرکت کنندگان نگاره ای گرفتند تا در یادها باقی بماند.

*۱۴۰۳/۰۶/۲۰

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

کاربرانی که در این گفتگو شرکت کرده اند

نظرات (1)

  • حامد میساقی مکوند

    شنبه 24 شهریور 1403 - شنبه, سپتامبر 14 2024 8:12:27pm

    سلام استاد بهرامی ... خدا قوت .. گزارشی جامع و دقیق بود

    خداوند به استاد هرمزی عمر طولانی عطا کند ان شاءالله