نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
ای لبان شعله نوشت در گمان آب ها
فصل های حنجرت ورد زبان آب ها
ای صدای العطش های ز لب افتاده ات
شعله ها انداخته در استخوان آب ها
چارده قرن است می سوزد ز داغ تشنگی
بعد از عاشورای گلگونت دهان آب ها
چارده قرن است که هل من معینت می کشد
پنجه هایی سرخ بر روح و روان آب ها
هیچ کس مانند تو بر روی نی روشن نکرد
هیجده منظومه را در کهکشان آب ها
هیچ کس ۷۲ باران خون نازل نکرد
مثل تو در باور رنگین کمان آب ها
خیمه هایت یک به یک درس شجاعت می دهند
بر نفس های نمور و نیمه جان آب ها
مطمئن هستم که دستان تو می ریزد هنوز
جرعه جرعه تشنگی در آسمان آب ها
*
نیزه ها دارند می شورند در عصری غریب
با وقاحت باز بر تاب و توان آب ها
ارسال نظر به عنوان مهمان