امروز:
پنجشنبه - 23 اسفند - 1403
ساعت :

استاد هرمز فرهادی بابادی

 ای که از رخش غرور خود نمی آیی به زیر/همسفر با این پیاده می شوی در این مسیر؟

 سمت و سوی مقصد خود را نمی دانم کجاست؟/فرصت پرواز را از پر و بال من مگیر

 آن زمان زیباترین لحظه ی آزادی ی ست/که قفس هم  می شود در تنگنای خود اسیر

 بر زلالی های اقیانوس پهلو می زند/گاه حتا قطره ای شبنم به پهنای کویر

کاش می دیدی که دراین عرصهِ شطرنج عشق/مات گشته شاه دل با طرح سرباز و وزیر

 از برای آسمان شب که در تاریکی ی ست/نخشبی می آورم از جنس سیماب و  حریر

 فرق باشد بین ماه آسمان و ماه من/ماه شب ها مستنیر و ماه من اما منیر

 آفتاب عشق وقتی در گدار مغرب ست/باز می آیی برای دیدنم اما چه دیر

 با همه  نوآوری هایی که در شعر من ست/تا غزل از جنس دیگر مانده رویایی خطیر

 *هرمز فرهادی بابادی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید