امروز:
جمعه - 24 اسفند - 1403
ساعت :

 آتش به سایه روشن رویا نشسته است/انگار آفتاب به دریا نشسته است

 در گرگ و میش درد خیال مرا بخوان/یک شاعری سپید در آنجا نشسته است

 هر فرصتی ز عشق خطرگاه جلجتاست/آنجا که بر صلیب مسیحا نشسته است

 پرسیده ای که حال و هوایم چگونه است؟/اینجا دلم به ماتم دنیا نشسته است

 دارم به حال و روز خودم گریه می کنم/تنها دلم به سوک دریغا نشسته است

 شب زنده دار سر زدن ماه در محاق/در آرزوی صبح تماشا نشسه است

 دیگر زدست عشق شکایت نمی کنم/وقتی خدای عشق به حاشا نشسته است

 دل را به کوره  راه تغافل کشانده است/این خضر نابلد که چه  تنها  نشسته است

 بر ارتفاع شانه دو بال فرشته نیست/آوار عبرتی ست که بر پا نشسته است

* هرمز فرهادی بابادی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید