امروز:
پنجشنبه - 13 ارديبهشت - 1403
ساعت :

 چشم نقاش ات که ( آمد) را ( نیامد) می کشد/باز هم  تکرار احوال مرا بد می کشد

 پیچ و تابی در کلاف تار و پودم دیده است؟

 این که حتی تار و پودم  را مجعد می کشد

 گرچه تصویر مرا هر بار پاره کرده است

 باز هم شکل خیالم را مجدد می کشد/همچنان مبهوتم از تردستیِ نقاش عشق:

 - فعل ( آمد) را به زیبایی( نیامد) می کشد

 در گدار گرگ و میش  برزخی از بودنم

 شاعری را مثل من گیج و مردد می کشد

 جویبارم راهی ی دریایم و دستان تو/در مسیرم بارها دیواری از سد می کشد

 نهضت مشروطه را وقتی که می آرم به باد

روبه‌رویم عکسی از (سردار اسعد) می کشد

 سایه ی دیوار همسایه عذابم می دهد

 ارتفاعی که به چشم دیدنم قد می کشد/آاااه گویی شاخه ای از عمق جنگل سوی نور

 با گلویی سبز و تر فریاد ممتد می کشد

 * هرمز فرهادی بابادی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید