نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
چشم نقاش ات که ( آمد) را ( نیامد) می کشد/باز هم تکرار احوال مرا بد می کشد
پیچ و تابی در کلاف تار و پودم دیده است؟
این که حتی تار و پودم را مجعد می کشد
گرچه تصویر مرا هر بار پاره کرده است
باز هم شکل خیالم را مجدد می کشد/همچنان مبهوتم از تردستیِ نقاش عشق:
- فعل ( آمد) را به زیبایی( نیامد) می کشد
در گدار گرگ و میش برزخی از بودنم
شاعری را مثل من گیج و مردد می کشد
جویبارم راهی ی دریایم و دستان تو/در مسیرم بارها دیواری از سد می کشد
نهضت مشروطه را وقتی که می آرم به باد
روبهرویم عکسی از (سردار اسعد) می کشد
سایه ی دیوار همسایه عذابم می دهد
ارتفاعی که به چشم دیدنم قد می کشد/آاااه گویی شاخه ای از عمق جنگل سوی نور
با گلویی سبز و تر فریاد ممتد می کشد
ارسال نظر به عنوان مهمان