نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
آوازهای درهم
قیافه های معصوم
ارامشی که امیری مزدور می خواند
حکایت حاکمیت را.
و به مرزها در شبی که
همه در خواب بودند.
گفتند خرمشهر
در اختیار صد دام است!
و ناله کودکان
به هوا برخاست.
و گاگریو پیرزنان،
اروند را خیس کرد.
لاله ها را شبانه سربریدند.
وگیسوان پریشان را
به دیواره تانک ها چسباندند
آمدند و احراز مالکیت کردند .
که اگر نپذیرید
خاک را با توبره خواهیم برد
و کپه مرگ شان را
در جنوب پهن کردند
وترانه پیروزی
بر نعش ها خواندند
اما غافل بودند
کفتاران مست
که شیران جوان
قلبی به بزرگی ایران دارند
و خصم را
به دریا می ریزند
خانه ها را تخریب کردند
اما دل ها استوار، یگانه شدند
اراذلی که باز هم می خواستند
چرتکه پرانی کنند
و ندای مسیحا سردهند
اما این باردستان پلیدشان
برای کودکان دبستانی
رو شده بود
و جانماز فریب را
خرمشهر
با آزادی دوباره بست.
و اروند رود
دوباره خروشان شد
تا قلب خلیج فارس را
شاد کند.
* خرداد- ۱۳۶۵- اهواز
ارسال نظر به عنوان مهمان