۱
خواب های زمستانی
کبود شعر های نیامده
صدای تفنگ های خوابیده
شوراب های زمین گیر
حالا
تمام مردان را صدا بزنیم!
ما تنها مانده ایم
پشت درد های نیامده!
۲
از گلهای دامنت گذر می کنم
تمام دیگرت شده ام
کلمات را هم می آورم
به خواندن و رقصیدن !
۳
در خود رنگ ها
تو ستارهای
درست مثل پیری ام
که هیچ چشمی را
دوست ندارم !
۴
روزها می ایستم
به دیدنی هایی
که فکر میکنم
با خودم روی عقربهها
خودکشی میکنیم !
۵
به وقت آمدنت
با باران
چترم را گم کرده ام
حالا
نگاه خیسم را
بر شانه ی خیابان ها
یاد ماه می کنم
و شبی که بیرونم کرد!
۱۴۰۲/۴/۱۶
ارسال نظر به عنوان مهمان