امروز:
دوشنبه - 11 تير - 1403
ساعت :

 دیری ست ‌که از حال خودم هم خبرم نیست

 جز یاد تو یک لحظه خیال دگرم نیست

 الهام غزل های من از حضرت عشق ست

 جز جلوه ی تصویر تو در شعر ترم نیست

 دریای شراب ست که در چشم تو جاری ست

 هرچند که جز قهوه ی تلخ قجرم نیست

 این سیب به رقص آمده در بغض گلویم

 جز آه غریبانه ی مرغ سحرم نیست

 لبریز شده کاسه ی صبرم به لب آمد

 این کاسه مگر تشنه به خون جگرم نیست؟

 فریاد درخت دلم از دوری ی آب ست

 غم شکوه ای از بابت زخم تبرم نیست

 تقدیر من این ست که بسمل شده باشم

 در معرکه ی عشق مجال سپرم نیست

 دنباله ی این راه به بیراهه رسیده ست

 در باور این فاصله رد اثرم نیست

 در مرکزی از دایره چرخان خیالم

 جز وحشت سزگیجه خیالی به سرم نیست

 *هرمز فرهادی بابادی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید