"سرشار باش" ای عشقِ من! سرشارِ خوشحالی

 ای با تو، هر چه شانه، از هر بار غم، خالی

 قبل از تو بوی کهنه‌گی می‌داد تقویمم

 ای بهترین روزی که در تقویمِ هر سالی!

 می‌گفت می‌آیی وُ «"حوِلْ حالنا" با عشق

 احوالِ عاشق چیست: اِلا "احسن الحالی"

 می‌گفت می آیی وُ، من هم منتظر بودم

 ای مرحبا بر "حافظ" وُ، بر این چُنین فالی

 بی عشق  رنگی بر لبانِ خشکِ گلدان نیست

 با عشق اما سرخ می‌خندد گل قالی

 پایان آن زندان اگر که این عزیزی ست

 راضی ست یوسف از چنین رسمی و منوالی

 چون اتفاقی "ساده اما سخت" رخ دادی

 ای سرخِ آبی!  ماهِ روز! آرامِ جنجالی!