آب کارون هم عزاداری کند/مادرش پل سفید زاری کند
ناله اش تا نادری آید به گوش/سینه اش در آفتاب آید به جوش
رنگ رخسارش به رنگ گل بود/ناله هایش باعطش چون کل بود
زورقی در آن نمی راند چرا ؟/زایری بر آن نمی خواند چرا ؟
شکوه ها سر می دهد از بهر خویش/دردها بر سینه اش از زخم و ریش
چون کمک خواهد از اروند رود/تا حقش گیرد ، از زاینده رود
سوگواری می کند با ماهیان/می رود با چشم گریان آبادان
دیگر آن رودی نباشد سیل وار/آن غرور شهر اهواز و دیار
ساحلش دیگر ندارد خدمتی/موج هایش فاقد هر ضربتی
از میانش می توان راحت گذشت/یا که دوری زد مثال پارک و دشت
پل هایش چون سیاه و چون سفید/هر دو هستند سوگوار و نا امید
هر جزیره در میانش شد پدید/تپه هایی که ز دور اید بدید
در زمستان ها دگر سیلاب نیست/چاله های رود دگر پر اب نیست
گاو میشان می روند در عمق آب/می شوند آنجا ساعت ها به خواب
آب کارون عمق جانش چند وجب/خاطرات از سیل مانده در عجب
چشم کارون جای اشک خون می چکد/در میان موج درد اه ! می کشد
رود مارون چون که خواند دی بلال/رود کارون می شود با درد ملال
یاد آن روزی که کشتی های بار/دل که می دادند به موج بی قرار
بارها می برده اند تا چاه نفت/نفت سفید و پشت برج و نمره هفت
در عزایش ششمین پل اشکبار/می زند بر سینه و سر بی هوار
شهر اهواز هم برایش سوگوار/چون که لایروبی نکرده، شرمسار
بچه های کورش و چهار راه زند/می شوند همراه کارون خود نژند
آخر آسفالت، لشکرآباد، در غبار/بچه های کمپلو همچون انار
گر چه زیتون ناله اش آید ز دور/چهار شیر بر داشته شد از روی زور
لیک گریان، بهر کارون، سینه چاک/چشم ها شیون کنند بر رود پاک
* * *
عاقبت کارون می ماند بجا/در ره تاریخ می سازد قوا
ناله ها را می گذارد پشت سر/می شود سر لوحه اصل خبر
در دلش ماهی و قایق همنشین/می شوند یاران خوب بهر یقین
نام کارون باز آید بر زبان/می شود بر جسته در عصر جهان
نسل آتی با غرورش می رود/ در کنار ساحلش آنجا دود
ما برانیم درد کارون را به چنگ/تا شود آواز خوانی بی درنگ
پشت کارونیم ما تا زنده ایم/وصل نامش عاشق کوبنده ایم
محمد نوروزی بابادی- اهواز
ارسال نظر به عنوان مهمان