نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
شاعر، نویسنده و ادیب معاصر کشورمان در سن ۸۵ سالگی درگذشت.
به گزارش حبیب خبر، استاد بهمن رافعی بروجنی زادهی سال ۱۳۱۵ خورشیدی در بروجن استان چهارمحال و بختیاری بود.
او پس از اخذ دیپلم ادبی به دانشگاه اصفهان رفت و لیسانس ادبیات گرفت.
از سال ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۴ در دبیرستانهای بروجن تدریس کرد و پس از آن در اصفهان در دبیرستانهای آنجا به تدریس ادامه داد.
پس از بازنشستگی، به تدریس فیلمنامه نویسی در انجمن سینمای جوان و داستان نویسی در حوزههای هنری و شعر در انجمن ادبی جوان آموزش پرورش پرداخت و در انتشار مجلّه ادبی جوانه» (از انتشارات انجمن ادبی جوان) نقش بسیار مهمّی داشت.
او در سالهای اخیر در شهر دولت آباد برخوار اصفهان سکونت گزید.
شعر او از همان آغاز برخلاف اشعار اغلب سرودههای شاعران اصفهان، دارای مضامین نو و فضاهای تازه بوده و به عقیده خودش مرهون کنارهگیری از انجمنهای ادبی و تلاش و مطالعه مستمر و خودجوش او بوده است.
این کتابها از او به چاپ رسیده است: انتظار (داستان)- اگر این ماهیان رنگی نبودند (شعر)- بی عشق، ما سنگ ما هیچ (شعر)- سالهای ابری (شعر به لهجه بروجنی)- گلجون و لیشمانیا (شعر کودک)- روشنی در قفس ماندنی نیست (شعر)
استاد بهمن رافعی بروجنی شامگاه ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۰ درگذشت.
دو شعر از استاد بهمن رافعی بروجنی:
۱
یک دست، بی صدا نیست
دستی که می نویسد فریاد واژه را
دستی که می نگارد نیرنگ و رنگ را
دستی که می گشاید جان های خسته را
دستی می نوازد جان های خسته را
دستی که می فروزد در سینه ها امید
دستی که می زداید از آیینه ها غبار
دستی که با شعاع هر انگشت
چون شاخه های خورشید
تا بی کران هاست
یک دست بی صدا نیست
آوای بی صداست.
****
۲
گلهای نیست...
از دست عزيزان چه بگويم گلهای نيست
گر هم گلهای هست ، دگر حوصلهای نيست
سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم
هر لحظه جز اين دست مرا مشغلهای نيست
ديریست که از خانه خرابان جهانم
بر سقف فرو ريخـتهام چلچلهای نيست
در حسرت ديدار تو آواره ترينم
هرچند که تا خانهی تو فاصلهای نيست
بگذشتهام از خود ولی از تو گذشتن
مرزیست که مشکلتر از آن مرحلهای نيست
سرگشته ترين کشتی دريای زمانم
میکوچم و در رهگذرم اسکلهای نيست
من سلسله جنبان دل عاشق خويشم
بر زندگیام سايه ای از سلسلهای نيست
يخ بسته زمستان زمان در دل بهمن
رفتند عزيزان و مرا قافلهای نيست
(بهمن رافعی - پاییز ۴۱)
ارسال نظر به عنوان مهمان