امروز:
جمعه - 14 ارديبهشت - 1403
ساعت :

آب شد دور همی هایی که با هم داشتیم

غزلی از استاد"هرمز فرهادی بابادی"

 

هفت روز هفته هامان گشته آدینه دریغ

چشم ها خیره به دیوار و به آیینه دریغ

یک گسل افتاده بین ما به پهنای دو گام

دور نزدیکی ست این حایل هر آیینه دریغ

روح ما را انزوا چون موریانه می جود

ای من خلوت نشینم از قرنطینه دریغ

در عطش افتاده گانیم از سراب خانگی

بر گلویی جرعه ای از آب دوشینه دریغ

شعله شعله در درون کوره ی دل سوختیم

همچنان از داغ های خورده بر سینه دریغ

آب شد دور همی هایی که با هم داشتیم

یاد آن با هم نشستن های دیرینه دریغ

باغ هم از بی بهاری پیش رو خشکیده است

ای دریغ از آن بهار سبز پارینه دریغ

صحبت از رقص شکوفه هایی از گنجشگ نیست

از کلاغ و قارقار بر لب چینه دریغ

با همه یک جا نشستن ها به جایی پینه نیست

روی پیشانی بعضی نقشی از پینه؟ دریغ

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید