براي رفيق صادق ام؛ زنده ياد "رضا گنجاپور"

بدرقه رفیق چه سخت است؛ این چنین جدایی را نمی پنداشتم

 

روز (26 آذرماه 98) رفیقم را بدرقه کردم؛ بدرقه ای بسیار سخت و حزین. بدرقه ای که سختی آن، فراق بود و حزین بودنش، وفات.  

شصت سال و اندی از عمر را با هم و کنار هم و همسفر بودیم. دراین مدت، گفتیم و نوشتیم و سرور و غم را با هم تجربه کردیم. اما هرگز این چنین جدایی را نمی پنداشتم.

او رفیقی بود نجیب و بامرام و یاری رسان. در رفاقت اش، رقابت بود، اما نیرنگ نبود.

گفتار و مرامش همانند آسمان صاف خدا و کردار و رفتاری هم چون آب زلال داشت.

در رفاقت عزت و حجت را سرود و به دیار روشنایی  شتافت و مرا در این وادی تار و تاریک گذاشت.

رفیق ام مردانگی و مرام ارزشی قلم ورزش را چنان سرود که امروز سه شنبه ۲۶ آذر ۱۳۹۸ صدایش در فضای بهشت آباد و قطعه پیشکسوتان ورزش شانه های صدها مرد و زن بدرقه کننده آقا رضا را لرزاند و سیل اشک بر سیل باران شب گذشته شهر اهواز جاری شد.

رفیق ام آن قدر نجابت و صداقت اش جذاب بود که همه برای بدرقه اش آمدند.

حتا آنانی که در دوران حیات اش، بر او تاخته و بر قلم اش تازیانه زده بودند، آمدند تا حلالیت بگیرند.

امروز پی بردم بدرقه رفیق واقعی خوش مرام چه سخت است و سخت تر از آن، ایستادن و گریستن بر مزار رفیقی که عزتش رضای خداست و گنجش، گنجاپور باشد.

امروز رفیق ام را بدرقه کردم.

 اما  توصیه می کنم:  قدر رفیق  و ارزش رفاقت را بدانیم که رفیق بامرام گنج  و سرمایه بی بدیل است.

حسن اهوازی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید