نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
گرم صحبت بودیم که بحث از دغدغههای عام، به نسبت روابطعمومیها و خبرنگاران/ روزنامهنگاران رسید. من که همواره منتقد عملکرد روابط عمومیها بودم، بادی در غبغب انداختم و در نقد موقعیت و شیوهی تعامل روابطعمومیها و خبرنگار/ روزنامهنگاران داد سخن سر دادم.
حرفهایی که آن دو مدیر در پاسخ به من بر زبان آوردند اما، به تمامی عرق شرم بر پیشانیام نشاند و مرا به سکوتی طولانی واداشت. البته که همان لحظه در ذهن خود، بخشی از سخنان آن دو مدیر را توجیه عملکردشان در ناتوانی برقراری یک رابطه حرفهای با خبرنگار /روزنامهنگاران تفسیر کردم اما با خود فکر کردم که اگر ۵۰ درصدِ ادعاهای آن دو مدیر هم درست باشد، باید شرم کرد و به فکر چارهای اساسی برای این بحران واقعا موجود کرد.
اما این ادعاها چه بود؟
مدیری که از بخش دولتی سخن میگفت، از بیسوادی بخش زیادی از خبرنگاران حوزهتخصصیاش در وزارتخانه مربوطه گله میکرد؛ اینکه برخی خبرنگاران حوزه، حتی الفبا و مقدمات موضوع را هم نمیشناسند و فقط میرزا بنویس روابطعمومی آنها شدهاند.
میگفت حتی پیش میآید که برای یک گفت و گوی اختصاصی هم، خبرنگار از واحد روابط عمومی، مهمترین محورها و موضوعات قابل بحث را میپرسد و گاه حتی پرسشها را هم از آنها میگیرد. با افتخار میگفت ما خبرنگاران را طوری تربیت کردهایم که هر چه میخواهند درباره ما بنویسند قبل از انتشار با ما چک میکنند و در صورت تایید، به دست چاپ یا انتشار میسپارند.
شاهد مثال بیسوادی و اشراف نداشتن خبرنگاران به حوزه تخصصیشان را کلیپی میآورد که چند روزی است در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود و در آن، خبرنگاری درباره موضوعی از کارگردان اثری سینمایی پرسشی را مطرح میکند که خودش نمیداند دقیقا چیست و کجای آن فیلم مطرح شده است.
مدیرِ بخش خصوصی اما، از این هم پا را فراتر گذاشت و به صراحت از پولی شدن و پولی نوشتن بخش زیادی از خبرنگار / روزنامهنگاران گفت.
میگفت کافی است گاهی ۲۰۰ تا ۵۰۰ تومن کارت هدیه به خبرنگاران حوزه بدهیم تا اصلا ما را نقد نکند، یا به زعم او «نزنند»! مثالهای زیادی هم میزد و به قول خودش «این کارههای» رسانهها را به خوبی میشناخت.
بحثمان بالا گرفت و در اینکه روابطعمومیها مقصر وضع موجودند یا خبرنگار/روزنامهنگاران؛ داستان مان حکایت مرغ و تخممرغ شد! اما یک نکتهی مهم در حرفهای آقا و خانم مدیر بود؛ نکتهای که به نظر، حلقهی مفقوده و شاهکلید این بحران واقعا موجود است: هر دو به صراحت از رسانهها و خبرنگار / روزنامهنگارانی نام بردند که هم «کارشان را بلدند» و «حرفهای هستند» هم به هیچ وجه نه تنها نمیتوان آنها را «خرید»، کسانی که حتی در مراسمهای دورهمی سالانه «کارت هدیه» هم قبول نمیکنند.
احترامی که این دو مدیر برای خبرنگارانی از این جنس در حوزه کاری خودشان قائل بودند، در نهایت درجهی خود بود. یک لحظه در میان آن همه حس شرم، احساس سربلندی کردم؛ پیش خودم گفتم خبرنگار / روزنامهنگار یعنی این. یعنی آنقدر در کار خودت حرفهای باشی و آنقدر شرافت کاری داشته باشی که حتی کسانی که دنبالِ خریدن تو هستند هم در خلوت شان تو را تحسین کنند.
نمیدانم ما خبرنگار / روزنامهنگاران کجای راه را اشتباه رفتیم، کدام مفهوم برای مان دچار بدفهمی شد، تاریخ را چگونه دیدیم، راه پیشکسوتان روزنامهنگاری را چگونه تحلیل کردیم، تجربیات جهانی را چگونه برای خودمان ترجمه کردیم که کارمان به اینجا کشید؟
با انکار واقعیت کاری پیش نمیرود، باید واقعیت را پذیرفت و برای تغییرِ آن کوشید. واقعیت هم این است که شمار زیادی از ما خبرنگار/ روزنامهنگاران حوزه کاری خود را نمیشناسیم، اصول کارِ حرفهای را بلد نیستیم، بلهقربان گوی سازمان و نهادها هستیم، نگاه انتقادی و موشکافانه خود را از دست دادهایم و قدرت روایتگریِ مستقل خود را فراموش کردهایم.
آن طرف هم با روابطعمومیهایی مواجهیم که نه تنها تحمل نگاه انتقادی و مستقلِ خبرنگار / روزنامهنگاران را ندارند که حتی کار حرفهای روابطعمومی خودشان را هم بلد نیستند و روابط عمومی را تنها و تنها در توجیه عملکرد مدیران میدانند.
روابطعمومیها را نمیدانم و چندان امیدی به اصلاح وضعِ موجودشان ندارم اما فکر میکنم ما خبرنگار/ روزنامهنگاران خیلی زود و به قید فوریت میبایست با اصلاح سازوکارهای موجود، مسیرِ حرفهایگری را بپیماییم و جز در مسیر شرافت، در مسیرِ دیگری قدم نگذاریم. هر آنچه جز این، بیراهه و مایهی بیآبرویی حرفهای است که تمام اعتبارش را از آبرویش میگیرد...
پژمان موسوی- روزنامه شرق ۳۱ خرداد
ارسال نظر به عنوان مهمان