امروز:
پنجشنبه - 6 ارديبهشت - 1403
ساعت :

 نرود دست و دلم باز به ژیلت امروز/ نه دلی و نه دماغی که کنم سِت امروز
 شترِ طاقتم از پای درآمد دیشب/ نکشد بار غمم را دو سه وانت امروز
 سرد و کم‌طاقت و بی‌حوصله و خاموشم/ شعلهٔ صبر من افتاده به پِت‌پِت امروز
 ساحلِ غزّه‌ام، از دور تماشایم کن/به دلم کرده اصابت دو سه راکت امروز
 باد، هر بخش مرا برده به سویی گویی/شده‌ام پخش‌وپَلا مثل تِراکِت امروز
 چه بساطی‌ست که زهره شده خاموش امشب/چه‌ فضایی‌ست‌ که «کیوان»شده«ساکت» امروز
 «معرفت نیست در این قوم» ندارم تردید/حرفِ دیروزِ تو حافظ! شده ثابت امروز
 هیچ‌کس، هیچ‌کسی را نشناسد اینجا/تیره و تار شده بس‌که روابط امروز
 درب و داغان و به هم ریخته و آشفته‌ست/مثل هرچیز دگر وضعیتِ نِت امروز
  پی یک لقمهٔ نان بس‌که دویدند همه/خسته و خرد و خمیرند چو کتلت امروز
 باری از ماست که بر ماست، اگر از من و تو/بخت و اقبال، گریزان شده چون جِت امروز
 چه به ما رفت که اینگونه تنزل کردیم/فی‌المثل چنجه بدل گشت به ناگت امروز
 بوی بهبود کجا بود دلِ سادهٔ من/در جهانی که شده مثلِ توالت امروز
 دوزخ اینجاست، ببینید و بسازید از روش/چه نیازی‌ست به طراحی و ماکت امروز
 جای آزادی و آبادی و شادی اینجا/سکته است و سرطان است و دیابت امروز
 مثل دیروز و پریروز، فقط می‌نگرم/چه کنم؟ گیجم و آشفته‌ام و چِت امروز
 همه ابیات، پریشان و قوافی مضحک/بس که حساسِ کنونی‌ست! شرایط امروز
 
 * جواد زهتاب

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید