نظرات
- اولین نظر را شما بدهید
مثل فوتبالیستا بهش تنه می زنم و می گویم: علیک السلام. نیومده می خوای بری. بشین دندون روی یخ بذار!
"پاپتی اهوازی" سلامی می کند و عذر خواهی و سپس می گوید: می خوای ماجرای دندونام رو برات تعریف کنم؟
نگاهم را از توی آینه جمع می کنم و می اندازم روی صورتش و می گویم: اگه دوست داری بگو!
"پاپتی" بی مقدمه چینی و ژاپنی می گوید: چند سال پیش، یک دندون خراب توی دهنم نبود. هرکسی دندونام می دید، حسرت شون می خورد و آرزوش این بود که دندونام رو داشته باشه. تا این که روزی سرو کارم به یک کلینیک دولتی افتاد و رفتم برای جرم گیری...
بعد از یکی دو ساعت معطلی، یک دندون ساز تجربی و جوون، دستگاه جرم گیرش را توی دهنم برد و شروع کرد به تراشیدن مینای دندونام...
این جناب دکتر، بیش تر وقتی که باید نگاهش توی دهن مو باشه، با یکی از دوستاش- که پیشش اومده بود- گرم صحبت بود؛ البته نیم نگاهی هم به دندونای ما- که با اره اش مشغول جرم گیری شون(!)بود- می کرد.
بعد از 15– 20 دقیقه ای که مشغول آزمایش اره کردن مینای دندونام بود و حسابی لثه هام رو بلند کرده بود، دستورلازم رو داد و منو مرخص کرد...
از کلینیک بیرون زدم و با زبون به دندونام کشیدم و با خود گفتم: این همه شن و ماسه و جرم توی دهان و لا به لای دندونام و زیر لثه هام بود و نمی دونستم؟!!
می گویم: بعدش چی شد؟
"پاپتی" نفسی تازه می کند و می گوید: چی می خواستی بشه؟ از اون روز به بعد، برخی از چیزایی که نوش جون می کردم، می رفت زیر لثه هام و باعث خونریزی می شد. بعد از مدتی، دندونای آسیابم که باید نون و غدا رو آسیاب کنه ، خودشون آسیاب شدن! چه سوراخ شدن و چه شکستن!
می گویم: خب بعدش؟
"پاپتی" مکثی می کند و در صورتم زل می زند و می گوید: بعدی ندارد که! مدتیه دندونام درد می کنه؛ سه تا از دندونام رو- که نقش اساسی در خوردن غذا داشتن- از دست دادم. طرف راست یک نصفه دندون دارم که سوراخه، طرف چپ هم که دندون عقلم سوراخ شده و رسیده به عصب و مرتب درد می کنه. تازه، چیزی از اون هم پیدا نیست و فقط ریشه اش مونده که باید به وسیله جراحی در بیاد.
می گویم: خب! حالا منظورت از طرح این موضوع چیه؟
می گوید: انگاری عقل مو، ببخشین، دندون عقلم خراب شده و باید فکری به حالش بکنم! اما این جوری که پیش می ره، جسارت نباشه، به گمونم دندون عقل شما هم خراب باشه...
می گویم: دندونای سوراخ شده ت رو هم پر کردی تا حال؟
"پاپتی" که انگاری دارد قصه می گوید، در حالی که چهره اش گل انداخته ادامه می دهد: واسه پر کردن یکی از دندونام، شش ماه آزگار رفتم و اومدم تا تونستم با خالی کردن جیبام، پرش کنم؛ اما تنها 3 سال دووم آورد و بعد شکست. حتا دوباره پرش کردم، اما این بار هم خشاب دندونم خالی شد و هم نصف دیگرش شکست و دیگر نشد پرش کنم.
"پاپتی" این بار مظلومانه رو به من می کند و می گوید: نه می تونم غذا با سمت راستم بخورم و نه با سمت چپم. شما بگید مو چه کار کنم بچه نفتون؟!
می گویم : "پاپتی" جون! از قدیم هم گفتن: " هر چه قدر پول بدی، همون قدر آش می خوری." می خواستی از همون روز اول یک دندون پزشک درست و حسابی می رفتی تا مجبور نمی شدی هم دندونات رو پر کنی و هم جیباته خالی! هر چند که این پر کردنا هم یک روزی خالی می شن؛ اما پیش نهاد می کنم حد میانه و اعتدال رو بگیری و با دندونای جلویی غذا بخوری و به فکر دادن پول درست و حسابی واسه خرید آش و حلیم باشی که نه نیازی به تراشیدن و پر کردن دندونات باشه و نه خالی کردن جیبات...
* حبیب اله بهرامی (بچه نفتون)
ارسال نظر به عنوان مهمان