امروز:
سه شنبه - 4 ارديبهشت - 1403
ساعت :

گفتگو با ابوالفضل زرویی نصر آباد

 التیماتوم دادن مرد ذلیل، مر همسر را!

 نامه هاى مرد ذلیل; نامه سوم

 زندگى مو جنون گرفته، برگرد

 جلو چشامو خون گرفته، برگرد

 این دفه دیگه نقل هر سالیت نیست

 انگارى که زبون خوش حالیت نیست

 حکم تو شلاقه، اگه قاضى ام

 جیک بزنى، به مرگتم راضى ام

 مثل یخ، آبت مى کنم ضعیفه

 خونه خرابت مى کنم ضعیفه

 من نه از او چشم سیات مى ترسم

نه از ننه ت، نه از بابات مى ترسم

هرچى ازت تلخى چشیدم، بسه

تو زندگى هر چى کشیدم، بسه

این دفه مى خوام نوکتو بچینم

من نخوامت، کیو باید ببینم؟

خانوم شدى پیش یه مشتى فَعله

یابو ورت داشته که یعنى بعله؟

همه ش مى خواى بگم که «بعله قربان»؟

«جنیفر»ى یا دختر اوتورخان؟

نذار بگم تو کوچه زیرت کنن

یا آبجى هام خرد و خمیرت کنن

نذار بگم تو رو تو شر بندازن

نذار بگم نسل تو ور بندازن

تا سر شب، خلاصه ختم کلام

خودت میاى یا خبرت، والسلام!

  • ••

اینها رو من از این و اون شنفتم

اما از این حرفا بهت نگفتم

نوشتمش به خوارى و به خفت

آخه من و حرف خلاف عفت

مى خوام بگم اهل بخیه نیستم

مودبم، مثل بقیه نیستم

خسته شدى، دِ باشه جونم فدات

یه جفت کفش نو خریدم برات

الانه مى فرستمش، روم سیا

جلدى پاشو، کفشاتو پاکن بیا!

شاعر : ابوالفضل زرویی نصرآباد

منبع : سایت زرویی

ارسال نظر به عنوان مهمان

پیوست ها

0

نظرات

  • اولین نظر را شما بدهید