امروز بهعنوان یک چاق سابق به بررسی این موضوع میپردازم که فرق یک انسان چاق با یک انسان لاغر در چیست و در انتها احتمالا به این نتیجه میرسیم که چرا نباید رژیم بگیریم. یک: تنها فرق چاقها با لاغرها در شانسشان است. درواقع چاقها همان لاغرهایی هستند که قاعده یوز ایرانی هم شانس ندارند. بیشتر آنها افرادی هستند که هورمونهای چاقی بسیار وظیفهشناسی دارند که یک لحظه در انجام وظایف خود کوتاهینمیکنند. مثلا آنها اگر گریه هم کنند، چاق میشوند.
افسردگی حاد در حد ۴۸ ساعت زلزدن به ناف خودشان هم بگیرند، باز چاق میشوند. بخندند، چاق میشوند. ورزش کنند، چاق میشوند؛ حتی دیده شده که طرف وقتی مُرده هم آنقدر چاق شده که دیگر کفنی که برای خودش خریده بود، کوچک شده است و باید از چند ساعت قبل از مراسم میپوشید تا جا باز کند. دو: چاقهای اصیل و واقعی دارای دو شخصیت کاملا مجزا هستند. شخصیت آنها را قبل از خوردن با بعد از خوردن اصلا نمیشود مقایسه کرد. آنها وقتی گرسنه میشوند، حتی اقوام درجه یک خود را هم نمیشناسند. خون جوری جلوی چشمشان را میگیرد که میتوانند جنگ جهانی سوم را هم شروع کنند.
در آن لحظات فقط دلشان میخواهد یک چیزی بخورند تا ته دلشان را بگیرد. البته چیزی که فقط ته دل آنها را میگیرد، جیره غذایی یک هفته ۱۰ خانواده چینی در دوران قرنطینه ووهان است. چاق مورد نظر بعد از اینکه سفره غذا را غیب کرد، از اینرو به آنرو میشود.
به خاطر وجود این مرحله است که میگویند چاقها مهربان هستند. آنها دستشان را میگذارند روی شکمشان و میزان ذخیره غذاییشان را چک میکنند، آهیمیکشند و با لبخند پذیرای تمام انتقادها و پیشنهادهای شما میشوند. سه: این شخصیت دوگانه آنها فقط باعث خوشاخلاقی یا بداخلاقی آنها نمیشود؛ روی اراده و اختیار آنها هم خیلی تأثیر میگذارد. آنها وقتی کاملا سیر شدند و از ذخیره غذاییشان مطمئن، کمکم شروع میکنند به عذاب وجدان گرفتن. همهاش با خودشان میگویند: «دیگه بسه. خاک بر سرت چاق بیخاصیت. مثل کلوچه شدی.
اگه بترکی کل محل رو محتویاتت برمیداره. چرا از شنبه؟ آدم قوی و با اراده از همین حالا شروع میکنه. دیگه نمیخورمش. شبها فقط سالاد…» ساعت به ۸ شب که میرسد، آریا نصرت (اسم آدم چاقمونه) شروع به باز و بستهکردن در یخچال میکند.
حدود ساعت ۹ یک شیرینی میخورد. بعد یک لقمه نان پنیر، بعد دو تکه از پیتزای دیشب، بعد یک تکه از مرغ ظهر، بعد یک بشقاب از قرمهسبزی پریروز. البته در تمام این مراحل حواسش به قولش بوده و در کنار همه اینها سالادش را هم خورده…
ارسال نظر به عنوان مهمان