اهواز- حبیب خبر: آیین های نکوداشت پیشکسوتان شعر و داستان و دیگر رشته های فرهنگ و هنر از امور مهمی است که خوش بختانه به همت کارگزاران فرهنگی و هنری و نیز انجمن های ادبی در جای جای خوزستان هنرخیز برگزار می شود؛ به ویژه انجمن های سه شنبه های شعر، شعر سپید و شعر جوان اهواز که در کتابخانه مرکزی اهواز و خانهی سازمانهای مردم نهاد کلان شهر برپا می شوند و گاهی هم از وجود کارگزاران اداره کل فرهنگ خوزستان و کتابخانه های استان برخوردار می شوند.
در آیین نکوداشت استاد "محمود نائل" شاعر، آموزگار، منتقد و رسانه نگار خوزستانی- که سرکار خانم بحیرایی معاون امور فرهنگی و رسانه اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی خوزستان و بسیاری از شاعران علاقه مند از اهواز و دزفول حصور داشتند- استاد "فردین کوراوند" یکی از ویژه برنامه هایی را که در انجمن سه شنبه های شعر برگزار می شود، نکوداشت شاعران پیشکسوتان خوزستان دانست و گفت: پیش از این از پنج شاعر پیشکسوت قدردانی شد. اگرچه شان این بزرگواران بسیار بالاتر از این سپاسگزاری ها است.
امروز به پیشنهاد انجمن شعر اهواز جناب دکتر "بهمن ساکی" و استاد "علیرضا شکرریز" و دیگر دوستان، یکی از چهره های دوست داشتنی شعر و ادبیات خوزستان (استاد محمود نائل) دعوت شد. در حقیقت پیش از آن که انجمن قدر و ارج و مقامی ایشان را بخواهد پاس بدارد، این وجود استاد نائل است که جایگاه انجمن را بالاتر می برد و ما قدردان تلاش این بزرگوار هستیم.
شاید دوستان جوان حاضر در انجمن ندانند که جناب نائل با رفتار، کردار و شعرشان آموزگاری کردند و حضورشان در نشست های بسیاری در استان سبب تولید آثار ارزشمندی در شعر و پرورش شاعران بسیاری شد که برخی از این عزیزان هم در این جمع هستند.
شاعرانی که در آن روزگار شاید همسن بودند ولی از هم می آموختند. من اعتقاد دارم" وقتی بیست شاعر یکجا باشند یعنی بیست نارنج ضامن کشیده در کنار هم هستند و هر لحظه ممکن است یکی از این عزیزان کار خود را انجام دهد ولی در روزگاری که استاد نائل به عنوان رییس انجمن شعر بود تلاش بسیاری کردند این همزیستی به بالاترین حد خود برسد که رسید.
استاد کوراوند از حضور استاد "عباس عبادی"- که سال های سال در فضای شعر دزفول آموزگاری کردند و شاعران را گردهم آوردند و به ما یاد دادند که چگونه می توانیم کنار هم قرار بگیریم- و شماری از شاعران دزفول که به انجمن سه شنبه های شعر آمده بودند، سپاسگزاری کرد و حضور هر دو استاد(نائل و عبادی) را قدر نهاد.
پس از مقدمه کوراوند، استاد "محمود نائل" با تشویق باشندگان و با نام پروردگار مهربان سخن آغاز کرد و گفت: "وظیفه خود می دانم که قدردانی صمیمانه داشته باشم از فروغ ابدی "قیصر امین پور" که نقش خود را در ادبیات استان و کشور خوب بازی کرد. همچنین از آقای کوراوند و باشندگان در تالار تشکر می کنم.
استاد نائل رو به استاد عبادی گفت: حتمن نظر این عزیز این است که "محمود " پریشان است. درست هم می گویید. من پریشانم. امروز هم اگر پریشانی در گفتار و رفتارم دیدید مرا ببخشید.
او سپس نگاهی به گذشته کرد و از تشکیل انجمن شعر اهواز سخن گفت که چه کسانی نقش داشتند و چه اتفاق هایی افتاد و...
استاد نائل ابراز کرد: سال ۸۰ دکتر "خسرو نشان" مدیرکل وقت فرهنگ استان پنج نفر را به عنوان اعضای هیات موسس انجمن شعر اهواز انتخاب و حکم صادر کرد: زنده یاد استاد قناد که نقش بسیار داشت. شهنام پورمحمدی- بهزاد خواجات، بنده و نماینده اداره کل.
در حقیقت می خواستیم انجمن شعر اهواز به عنوان یک شرکت ثبت شود تا اگر مدیر دیگری آمد و قصد جمع کردن آن را داشت، نتواند!
آقای قناد یک اساسنامه تیپ از استانداری آورد و ما نشستیم و تحلیل و اضافه و کم کردیم. وقتی اساسنامه انجمن شعر اهواز شکل گرفت به اداره فرهنگ ارایه شد و مورد پذیرش قرار گرفت و سپس به عنوان یک انجمن ادبی در اهواز به ثبت رسید.
بعد هم برای تعیین اعضای هیات مدیره انجمن شعر اهواز در دو سال نخست انتخابات انجام شد و زنده یاد حاج صفوی- زنده یاد قناد- پورمحمدی، بنده و یک نفر دیگر برگزیده شدند.
قرار شد روزهای دوشنبه نشست های ادبی در خانه هنر برگزار شود و دوستان بیایند و هم شعر بخوانند و هم شعر نقد کنند. یکی از مسایل مهمی که با آن روبه رو شدیم تنوع آثار و نگاه شاعران به شعر، میزان فرهیختگی دوستان و دانش و بردباری آنها بود که حل می کردیم. رنج سنی اعضای انجمن بین ۱۷ تا ۷۰ سال بود. نشست هایی را به شهادت آقای کوراند شاهد بودیم که صندلی ها پر می شد و شاعران سرپا می ایستادند. به ویژه در هنگام آغاز کار دانشگاه ها...
البته برخی از دوستان بی مهری می کردند. در اصل به ما ولی به دوستان شاعر خود! برخی هم شوربختانه توجهی به سن و سال شاعر نمی کردند. برای نمونه: شاعر ۷۰ ساله ای که دارد شعر می خواند و نه ادعایی دارد، نه دانش و قریحه آنچنانی؛ آمده دلش را خالی کند ولی وقتی شما او را زیر ضربه های نقد می گیرید، چه رخ می دهد؛ جز این که دیگر نخواهد آمد!
در یک کلام: ما متوجه شدیم که انجمن دچار ناامنی اخلاقی است و باید برای حل این موضوع، راهی پیدا می کردیم؛ ولی شوربختانه رییس هیات مدیره در نشست ها به موارد مطرح شده اهمیتی نمی داد! تا این که در دور دوم انتخابات انجمن شعر اهواز دوستان خیلی لطف داشتند و بنده، آقایان: ساکی، شکرریز و خانم "میترا سرانی اصل" را انتخاب کردند که از میان اعضا، بنده به عنوان رییس انجمن، آقایان ساکی نایب رییس، شکرریز دبیر و خانم سرانی اصل هم عضو هیات مدیره شد.
نشست های بسیاری برای پیدا کردن راهکاری برای حل ناامنی اخلاقی برگزار شد. برای پیشگیری از توهین و بستن اتهام به یکدیگر و ندیدن دیگری و تنها خود را ندیدن!
در اساسنامه انجمن، برگزاری نشست های هفتگی، انتشار نشریه تخصصی برگزاری همایش ها، سفر به شهرستان ها و دعوت از دوستان شاعر و منتقد از شهرستان ها به اهواز که همه این ها- بجز برگزاری نشست های دوشنبه در هیات مدیره نخست مغفول ماند!
در حقیقت همه وقت و همت هیات مدیره صرف تشکیل جلسه هفتگی شد و دعوا!
البته در دور دوم با بچه ها از نظر سنی فاصله کمی داشتیم. با آقایان ساکی، شکرریز، سبزی و خانم سرانی اصل. برای همه نشست ها از دوشنبه ابتدای سال تا پایان سال یک مجری داشتیم. آن هم آقای شکرریز و کامیون همه مصیبت ها هم سر این بنده خدا خالی می شد: "آقا چرا نمی ذاری ما حرف بزنیم؟ چرا مرا صدا نکردی شعر بخونم؟ آقا چرا این رفت اونور و..." همین استرس ها سبب سفید شدن موهایش شد!
در دور دوم ما به این نتیجه رسیدیم که کار جدیدی بکنیم. یک جلسه را گذاشتیم به عهده شکرریز و یک جلسه هم به عهده خانم سرانی اصل. با این که گفته بود تجربه لازم ندارد ولی جا افتاد و تبدیل شد به یک مجری که در نخستین همایش شعر استان، اجرا را بر عهده داشت.
استاد نائل در ادامه از گرفتن مسوولیت خانه هنر سخن گفت و افزود: اداره فرهنگ اهواز به من پیشنهاد کرد. اجاز فکر کردن خواستم و متوجه شدم اگر مسوولیت خانه هنر اهواز را قبول کنم می توانم بیش تر پشتیبانی کنم از خواسته های انجمن و پذیرفتم. ولی حرف هایی به گوش رسید: "نائل برای انجمن شعر اهواز صدهزار تومان می گیرد. برای خانه هنر اهواز هم صد هزار تومان."
به روح پدرم برای انجمن شعر اهواز ماهی بیست هزار تومان می گرفتم با این شرط که لیوان یک بار مصرف و چای هفتگی را هم بدهم. برای خانه هنر هم ماهی بیست هزار تومان.
خانه هنر چهار انجمن هنری داشت و می آمدند و هماهنگ می شدند. روزها و رفت و آمدهای شان. کلاس خوشنویسی داشتیم و انجمن ادبی زنده یاد شیدا که نقش آموزگاری بر همه ما حداقل بر خود من داشت.
هماهنگ کردن این انجمن ها با هم (رفت و آمد- نوع گفت و گوها و نوع دیدارها) یک طرف، مراقبت از سلامت امنیت اخلاقی خانم ها و آقایان یک طرف. دو دوره و چهارسال...
استاد نائل نتیجه همه حرف های گفته شده اش را- که اندکی از تیغ نگارنده نتوانستند عبور کنند- در جمله ای فشرده کرد: "قدر این نشست ها را بدانید. احترام، درک, محبت و عشق رویارو را از یاد نبرید. اگر ما مدعی شعر و شاعری هستیم، باید حرف نخست و پایانی مان عشق باشد، مادی یا معنوی تفاوتی ندارد. اصل عشق؛ دوست داشتن و عشق ورزیدن. تا به همدیگر عشق نورزیم به جایی نمی رسیم...
*****
نخستین شاعری که به پشت میز سخنرانی و شعر خوانی فراخوانده شد استاد "عباس عبادی" بود که گفت: دهه هفتاد من و آقای "بهزاد خواجات" در ارشد ادبیات همکلاس بودیم. در صحبت ها گاهی شعری برای هم می خواندیم. در دهه هفتاد با نام و شعر "محمود نائل" کم و بیش آشنا شدم و مشتاق دیدنش بودم تا این که همایش شعر خوزستان حضوری خدمتش رسیدم. این ارادت بدون هیچ تظاهری پابرجا بوده، هست و خواهد بود.
او ابتدا شعری از "محمود نائل" خواند:"با تو تازیانه خوردم/ بی تو تازیانه خوردم/ از تو تازیانه خوردم/ نان/ ای شقاوت بی پایان." سپس شعری با عنوان حقیقت سکوت خواند که در بخشی از آن آمده است:"کلمات و صداها /دروغ بزرگ انسان امروزند/ سکوت، حقیقت/ مگر صدای حشرات موذی شنیدن دارد؟..."
شاعر و طنز پرداز پیشکسوت استاد "عیسی سجادی" که پس از دکتر عبادی آمد، از آشنایی خود با استاد محمود نائل در دهه پنجاه خبر داد؛ آن هم در نخستین انجمن شعر اهواز و سپس در یک غزل قدیمی گفت: "بیا ساقی و جامی پر کن از آن باده ی گلگون/ که درد کهنه دل ها شود درمان از این معجون/ چه جای غم که مطرب سرخوش است و ساز خوش آهنگ/ سخن از چهره یار است و آن قامت موزون"
استاد "کریم خسروی راد" شاعر بعدی بود که جای استاد سجادی ایستاد و گفت: استاد نائل را پنجاه سال است که می شناسم. بزرگی که هم و غم خود را سال های سال برای شکوفایی شعر استان صرف کرده است.
او در ادامه درباره استاد نائل و بار شعری اش گفت:" محمود نائل" معلم و شاعر زمانه ی خویش است و هم و غم انسانیت را در طبق اخلاص نهاده و سال های سال در کسوت سردبیری مجله (پل ) هفته نامه ها و نشست های دوشنبه، مجالی یافته تا به انگیزه عالمانه خود رستاخیزی از کلمات دنیای درون خویش را در مجموعه هایی از جمله: "تکه ای از ماه" به منصه ظهور برساند.
در ادامه همین باورها است که با زبان نمادین انسانیت خود را کشف می کند تا بتواند در برابر جهان و عوامل انسانی و معنوی بر قلمرو شعر چیره شود و مخاطب را در سلسله حرکات معنوی و یکسان به باورهای ذهنی خویش همراه گرداند.
محمود نایل شاعری است پدیده جو و خیال پرداز که رخدادها را در فضایی دگرگونه به چالش می کشاند...
استاد خسروی در شعر تقدیمی به استاد نائل چنین خواند: "بادیه نشین باد نبوده ای/ که بخواهی ره به توفان رنج ها برى/ این رنج های به جامانده/ تنهایی من است/ که همچون آهویی رمیده / المان های فکری ات را/ به زلالی واژه ها/به کشف و شهود نشسته است."
پس از شعر خوانی خسروی راد، استاد "هرمز علی پور" روی خط همراه "فردین کوراوند" آمد و در سخنانی کوتاه گفت: "من به سهم خودم به عنوان سرباز شعر از شما بزرگواران تشکر می کنم. اما صحبت از "محمود" شد: معلم، دوست و رفیق و نازنین من و معلم بسیاری از شاعران جوان تر؛ حتا هم نسل خودش. شاعری بیدریغ در دوستی، سخاوتمند، عاشق و شوریده. شعر "نائل" تراکم گدازه های حافظه و شور شیدایی است.
او هم شاعر است و هم آموزگار و به حق شاعران بزرگی تربیت کرده است. محمود به گردن شعر ایران حق دارد. به واسطه افرادی که او تشویق می کرد و در سطح کشور درخشیدند.
خوزستان ما آنچنان شاعران بزرگی دارد که اگر بخواهند به سایر نقاط ایران تقسیم کنند به همه استان ها شاعر درخشان در هر نسل و سنی می رسد. من از همین جا دست "محمود نائل" را می فشارم. چهره اش را می بوسم و برایش آرزوی سلامتی و شادی و برای خانواده عزیزش و شما دوستان عرض ارادت و خرسندی دارم.
استاد "علیرضا شکرریز" شاعر جوان و مو سفید کرده(به گفته استاد کوراوند) پس از استاد علی پور آمد و گفت: "کنار استاد نائل- که افتخار شاگری شان را داشتم- سحن گفتن برایم سخت است. یادم می آید ابتدای کار شاعری در سال 71 یک دفتر 60 برگی شعر داشتم. وقتی به استاد گفتم: کی بیام شعرامو نشون تون بدم؟ استاد گفت:"وقتی دفترت کامل شد بیا!"
آن زمان من هم از بحث شعر لذت می بردم هم از انسانیت استاد. او اصلن اهل تعارف و تعریف و تمجید نبود و اشکال ها را با صراحت و با آرامش می گفت. برخی به خود کلمه "استاد" ارزش می دهند ولی ایشان به کلمه استادی ارزش دادند.
استاد شکرریز، نخستین شعری را که سال ۷۱ تقدیم استاد نائل کرد خواند:" کاش در تمام شهر/ دو خانه بیش نبود/ وقتی پشت بام می آمدم/ تو را بر بام دیگر می دیدم."
او سپس شعر دیگری خواند که در ابتدای آن آمده است:"شانه هایم عصای کوچکی است/ ببر بر سنگفرش داغ و بر آب ها..."
استاد "سیدلطف اله ناصری" در ادامه آیین نکوداشت، در جایگاه قرار گرفت و از پیشینه چهل ساله آشنایی خود با استاد نائل آن هم در سینما دنیا سخن گفت و سپس شعر تبسم آفتاب را خواند که در آن آمده است:" با گندم و ستاره و باران/ و چتری از ابرو/ در برابر چشمانم/ طلوع می کنی/ و تبسم آفتاب را /در جامی از بلور لبانت/ و سخاوت دستان ات/ تقسیم می کنی..."
سرکار خانم "ندا ذات" شاعر میهمان از دزفول دو شعر خواند که در بخشی از نخستین شعر خود گفت:" می خواستم پوستت باشم/ تمامی تنهایی ات را بغل کنم/ نمی شد/ انسان بودی/ و روحت مدام/ می دوید و گسترده می شد..."
ولی نوبت به خانم "ندا قنبری شهنی" که رسید گفت:" تو غم انگیزترین حالت بحران منی/ غزلی، شعر، کتاب، ناب ترین جمله به تکرار منی/ می روم شاید که تو پرواز را باور کنی/ روی خط دفترت آغاز را باور کنی...."
پس از نشستن خانم قنبری، خانم "محدثه الماسی" برخاست و سرود:"بس که خنجر خوردم از نامردمان روزگار/ رفت از دستم شمار زخم های بی شمار/ عشق ای آیینه من از غبار غم مرنج/ لاجرم در وادی کوران نمی آیی به کار..."
خانم "ژیلا مددی" که معترض رعایت نکردن وقت از سوی مجری برنامه شد، پس از شعر خوانی خانم الماسی، برای خوانش شعر فراخوانده شد. او آمد و گوشی خود را به یکی از شاعران پیشکسوت داد که هنگام شعر خوانی از او فیلم بگیرد و جالب این که تکنیک چه گونه فیلم گرفتن را هم به آموزش داد و سپس پشت تریبن رفت و گفت: "خواهشن سکوت را رعایت کنید که یکی از شاعران و آموزگاران پیشکسوت آرام گفت: خواهشن غلط است!
خانم مددی در شعری گفت: "ای کاش/ ای کاش/ آقای نائل/ کمی از خوبیت را/ دیگران به ارث می بردند/ به ارث می بردند."
"احمد حسینی" پس از خانم مددی آمد و گفت: از استاد "محمود نائل" همپای ادبیات، ادب هم آموختم و همیشه دستبوس تان هستم. او سپس در بخشی از شعر "نامه سرگشاده" گفت:"دارم به عمق فکر می کنم/ به کوه ها که از هم جدا افتاده اند/ به دره ها /که اگر پر شوند/ پل ها چه کسی را به کی برسانند..."
"حبیب اله بهرامی" شاعر و رسانه نگار که آمد از آشنایی چهل ساله خود با استاد نائل خبر داد و او را افزون بر جایگاه بلند معلمی و شاعری صاحب کرسی رسانه ای دانست و گفت: استاد نائل دهه هشتاد در روزنامه همسایه ستون ثابت یادداشتی داشت که بسیار خواندنی و انتقادی و هشدار دهند بود.
بهرامی همچنین شعرهای استاد نائل را مشابه شعر هیج شاعری ندانست چرا که شاخص، نغز، تک و با صلابت هستند. او همچنین دو بیت شعر به استاد "نائل" پیشکش کرد:" ای شاعر خوش نام، بزرگ مرد نکونام/ ای وارث فردوسی و نیمای دلارام/کمیاب شدی گرچه هم اینک ز نگاهت/ خورشید بتابید به این محفل اقوام"
وقتی استاد "تقی جهانبخشی" برای شعر خوانی فراخوانده شد با شادباش به استاد نائل گفت:" بگذار حرف ها/ به دندانم بکشند!/ هیچ تملقی را/ به تن واژه ها/ نخواهم دوخت!/می دانم/ فردا/ عبارت چشم ها/ بیداری ام را/ فرا می خوانند..." ولی "ایرج عسکری" شعری از مجموعه "نهیب سنگ" اثر محمود نائل خواند:" کوه آه زمین است/ آه/ اشک های او/ من آغوش خویش را به که بگشایم/ از جای پای رودی/ که از قله فرود می آید/ چگونه بگذرم/ تا نفس های علفی را نیاشوبم."
او همچنین شعری از خود خواند و گفت: "بی سبب ما دشنه را بر سینه و تن می زنیم/ آتشی از کینه را بر باغ و خرمن می زنیم...." که ناگهان "هوشنگ اعتمادی گندمانی" به زادروز زنده نام "قاسم آهنین جان" در هفته گذشته اشاره کرد و او را انسان خوبی دانست و برایش چنین خواند:"خدایا آهنین جان با وفا بود/ به صحرای دلش یک کیمیا بود/ نمی دانم چرا رنجیده از ما/ میان هر دومان صدق و صفا بود"
پس از "هوشنگ اعتمادی"، "ودود جوانی" زبان به خوانش غزلی گشود:"تا باز کردی باز قفل بازوانت را/ در من فرو بردی سپید آسمانت را/ دستان تو لرزید و خط از تازگی افتاد/ من حفظ بودم خط به خطِ داستانت را..." ولی "بهنود بهادری" در سخنانی افتخار کرد که در این نشست حضور دارد و افزود: سعادت نداشتم در گذشته با آقای نائل همسخن شوم ولی امشب این سعادت نصیبم شد و توانستم دقایقی در کنار ایشان باشم.
او گفت: بجز شعر آقای نائل که مستقل است و نمی شود آن را تحت لوای هیچ جریانی قرار داد- چرا که امضای شخصی خودش را دارد- شخصیت ایشان هم برایم جذاب بوده است. رفتار بی حاشیه و بزرگوارنه ای ایشان در ادبیات داشته و دارند.
بهادری در ادامه سرود:" به خیزاب می ماند/ زنی در در دشت اندوه/ و گردن چنان می چرخاند که سبزینه ای جوان/ در دستان عجول باد سیاه/ دل فاخته قلبش/ خنک به یک نگاه/ می ایستد و نسیم حنجره اش/ رموز عشقه ای باستانی...
پس از جناب بهادری، خانم "هارونی" آمد و در شعری برای درگذشتگان گفت:" کورسوی امید بود/ صلابت کوه/ جان پناهی در دل سیاه زغال/ آه کودکان انتظار/وای قضاوت معدن/داد از دل سوخته نان آور." ولی جناب "کیان پور" در غزلی پاییزی گفت:"پاییز که با مهر تو آید چه قشنگ است/ روی تو فراتر ز فریبایی رنگ است/ هر بار نسیم از دل موی تو گذر کرد/ موسیقی اش آشفته از این ساز که چنگ است..."
در ادامه این محفل نکوداشت، آقای"مهربانی" پشت بلندگو قرار گرفت و گفت:" نپرسیدی چرا/ در طرح بارعام کورش/ نقش چشم ها/ بر روی نیم رخ ها/ تمام قد است/ و تم هاشان/ همه بشاش...؟" که "جلال اسفندیاری" پاسخ داد:"برگ هایم سبز و سبز شد/ آنقدر سبز/ تا به رنگ زرد/ جدا شد از درد/ تا بادی وزید/ زیر پای عابران/ برگی دگر خزید/ زندگی مرگی دگر گزید/ زمین می ماند و /دریا و باد و ابر و بارانش/ من زاده ی باران و آبم." ولی "وحید کیانی" که همچنان در آیین های شعر: "جهانی خسته از رنجی سترگ است"، ابراز خوش حالی کرد در جلسه ای حضور دارد که نام یافته به نام استاد "محمود نائل" و ادامه داد: "وقتی از شعر اهواز یاد می کنیم، به یقین بدون نام نائل نمی توانیم شعر اهواز را مورد ارزیابی و بررسی قرار دهیم. افتخار می کنم در کنار استاد بزرگ "محمود نائل" شعر خوانی می کنم/ آرزوی تندرستی و سربلندی می کنم برای ایشان و همه شاعران پیشکسوت."
کیانی در ادامه گفت:"قبرستان/ نه مال ظهیرالدوله است/ نه جهاز فروغ/به خیال قبرم که می روم/خش خش کفنم/ خواب موریانه ها را/ آشفته می کند"
خانم "غلامپور" پس ار کیانی آمد و شعری از خانم "آرزو سبزوار قهفرخی" خواند:"ورق زد آلبوم را عکس سایه روشنی آمد/ به حسرت بر زبانش ناگهان نام زنی آمد/ لباس سبز، شال سبز، چشمان خمار سبز.../ در ایوانش چه بوی پونه و آویشنی آمد..."! ولی خانم "قناد" در شعری به مناسبت میلاد با سعادت رسول گرامی اکرم(ص) گفت: "با آمدن نور نبوی ختم رسل جهان منور شد/ زاده عبد خدا یاور و رفیق حیدر شد/ستاره بارید از عرش خدا به مکه و غار حرا/ پرورده دامن یاسین ساقی کوثر شد..."
در ادامه خانم "خدری" شعری از شمس رضوی خواند:"من جایی به دنیا آمده ام/ که دنیا مرا شکوفا نمی خواست/گل هایی که در جهنم می رویند/ ما بوده ایم/ جایی که من به دنیا آمده ام/ کام کودکانش را..."
خانم "سلماز سلیمانی" که فراخوانده شد به خوانش شعر، ناله کرد:" چون کودکی هایم به خواب نوجوانی رفت/ تا آفتاب صبح را دیدم جوانی رفت/فرصت نشد تا دست هایش را به دست آرم/ عمر عزیزم پا به پای زندگانی رفت..." اما آقای "بلدی" در شعری با گویش بختیاری گفت: ندونم زرده ای یا آسماری/ گمونم دلخوری سر نیدراری/ ولی هرجا هدی درگشتیامو/ خدایا وفتسه یای وادیاری"
خانم "کاظمی" که پشت بلندگو رفت ندا داد:"همخانه درخت خزان پوش خالی ام/ لبریزم از خیال و همآغوش خالی ام..../ از داغی نگاه تو لب سوز می شدم/ حالا ببین بدون تو همنوش خالی ام..."؛ ولی "رحیم شیشه گر دزفولی" آمد" شعری دزفولی خواند و باشندگان در نشست را به وجد آورد.
در ادامه "علی امیدیان" با شادباش به استاد نائل و خدا قوت به استادانی که از شهرستان دزفول به اهواز آمده اند گفت: "چقدر سکته به تو /دهان کجی کند/ در آیینه /و کوتاه بیایی/ بخندی/ جطور این لبخند/ طبیعی به نظر برسد/ وقتی دو ردیف دندان مصنوعی/ پشت آن ژست گرفته اند..."
خانم "رضایی" که پشت تریبون رفت، از حضور استاد نائل و دیگر استادان و همچنین حضور پدرشان در آیین نکوداشت ابراز خوش حالی کرد و شعری به مناسبت هفته دفاع مقدس خواند:"جا ماند پوتین زخمی/ کنار سنگر/ جا ماند پوتین زخمی/ کنار سنگر/ و دست های زنی/ پای تنور داغ آبادان/ شهر را گلوله ها می خواندند/ وقتی که شب/ از زیستن تهی بود/ جنگ به آبادی رسید/ و باغچه خانه ما/ زیر خمپاره/ به جوانه جدید /فکر می کرد.
" خانم "جلیلیان" که آمد شعری از زنده یاد "منوچهر آتشی" خواند:"پاییز ادامه نگاه تو بود/وقتی که چشم ها را/ به برگریزان دوخته بودی/ و فوج فوج اندوه در نگاهت مواج..."
آخرین شاعر و منتقدی که پشت بلندگو رفت، استاد "بهمن ساکی" بود که در سخنانی گفت: "وظیفه دارم در همین ابتدا تشکر کنم از حضور همه دوستان به ویژه جناب عبادی و آقای حسینی و دیگر دوستان که خیلی بزرگواری کردند و از دزفول تشریف آوردند.
استاد عبادی برای من همیشه استاد هستند. چرا که هیچگاه نتوانستم حتا یک بار او را بجز فرم و محتوای استاد در نظر داشته باشم؛ هم در ادبیات و هم در منش و بزرگواری اش. جا دارد بنده و مانند بنده از این همه منش و بزرگواری درس بگیریم که با این همه مشغله همراه دوستان شان از دزفول به اهواز آمدند.
استاد ساکی در ادامه ابراز کرد: درباره استاد نائل زیاد صحبت نمی کنم؛ چون زیاد صحبت دارم و درست نیست با این وقت اندک و در پایان آیین نکوداشت بخواهم وقت عزیزان را بگیرم. اگرچه گفته اند: خون نفر آخر آیین های شعر خوانی گردن خودش است!(با خنده)
او افزود: در حقیقت از دهه شصت که در راه شاعری گام برداشتم و به نشست های سینما دنیا راه یافتم، هرچه می نوشتم می بردم محضر استاد نائل و راهنمایی می گرفتم. البته استاد تنها در بخش ادبیات ما را راهنمایی نکردند. در دوران پرآشوب نوجوانی و جوانی از ما مراقبت هم می کرد و این مهم باید درسی باشد برای بزرگان ما که از کسانی که تازه وارد ادبیات می شوند مراقبت شود؛ چرا که این امر بسیار مهم است.
او گفت: استاد اگر اجازه دهد دستش را می بوسم و دستبوس شان هم هستم. منت های بسیاری هم بر سر بنده دارند. (در این هنگام استاد نائل با خنده ای دلنشین گفت: خیلی...!) گفتم که بنده از دوره نوجوانی در محضر استاد بودم، مراقبت های ایشان از بنده و مانند من و چند دوست دیگر سبب شد که ما برخی از راه های خطا را نرویم و تجربه های خطای مان کمتر باشد؛ سپاسگزارم از استاد.
استاد ساکی در ادامه گفت: امروز روز پرآشوبی را پشت سر گذاشتم. افزون بر آن کتفم هم در رفته است! کمی هم بی قرارم. روز سختی داشتم و نمی دانم در اینجا باید چه بگم!
او سپس به شعرهای درخشان استاد نائل اشاره کرد و گفت: برخی از این شعرها از خوزستان سرریز کرده اند و در ظرف شعر کشور قرار گرفته اند و بسیار از شاعران هم این شعرهای استاد را به یاد دارند. من به دوستان پیشنهاد می کنم شعرهای استاد نائل را با دقت بخوانند چرا که در حافظه شعر خوزستان و کشور باقی می مانند.
استاد ساکی از آقایان: "فردین کوراوند" و "علیرضا شکرریز" که محفل های اینچنینی را همیشه گرم نگاه می داند سپاسگزاری کرد و گفت: ما شاعران آنقدر فرصت نداریم که به جان هم بیفتیم! به خودمان بپردازیم و شعرمان را پیرایش کنیم و جمال اش برسیم. در حقیقت تنها پیکاری که برای یک شاعر متصور است پیکار با خودش است.
او افزود: انسان هایی که از ما جلوترند، بسیارند. برای نمونه: من از آقای بهادری جلو زدم. نفرهای بعدی هم هستند که باید از آن ها هم جلو بزنم ولی اگر یک برنامه و تقویم ادبی برای خودم داشته باشم تنها پیکار با خودم خواهد بود و تنها کسی را که باید شکست دهم خودم است!
او همچنین گفت: در این نشست ها از هر شاعری می شود ایراد گرفت. پیشینه و تقدم و کسوت خیلی دردی را دوا نمی کند. آدمی در هر لحظه می تواند از یک شاعر یاد بگیرد. برای نمونه: دختر خانمی که پیش از من شعر خواندند(خانم رضایی) شعرشان عاطفی و بسیار خوب بود و من از ایشان هم یاد گرفتم. در حقیقت فرصت یادگیری را با القاب و اسامی از خود نگیریم! سپاسگزار همه دوستان هستم.
استاد "بهمن ساکی" در پایان سخنان اش در بخشی از شعرش گفت:" اگر بنا شود/ بنا شوم از نو/ در دست های تو جا می گیرم/ من مامور کشتن وقتم/ حتا وقتی کنار توام..."
در پایان این آیین نگوداشت و پاکدلانه، با حضور شماری از پیشکسوتان، هدایایی به استاد "محمود نائل" پیشکش شد و نگاره ای هم به یادگار برای نگارش در تاریخ شعر و ادب خوزستان گرفته شد.
گزارش از: بهرام حبیبی- اهواز/سوم مهر ماه ۱۴۰۳
نگاره ها از: ندا قنبری و امیرخان عکاشه
ارسال نظر به عنوان مهمان